آرشیو شهریور ماه 1397

مقالات علمي آموزشي رشته هاي برق عمران روانشناسي حسابداري حقوق الهيات علوم اجتماعي تاريخ ادبيات مكانيك صنايع كامپيوتر كشاورزي تربيت بدني

Stunning features of the Mercedes Benz cars
اعتراض به حكم بعد از قطعيت آن - حقوق متهم در قانون آيين دادرسي كيفري جديد
دانلود پايان نامه - كمالگرايي و سرسختي و رضايت زناشويي در دانشجويان متاهل
رابطه بين كيفيت خدمات، اعتماد، ارزش ادراك شده و رضايت و وفاداري مشتريان
توسعه منابع انساني در دستيابي به چابكي سازماني
پژوهش(پايان نامه) : بررسي رابطه بين توسعه بازار مالي و رشد اقتصادي در ايران
جمعه ۱۲ اسفند ۰۱

نياز به امنيت

نياز به امنيت همواره از بنيادي ترين نيازهاي انساني در جامعه بشري به شمار مي رود .مبحث امنيت از نظر روانشناسي به خصوص در بهداشت رواني و در آسيب شناسي رواني اهميت بسيار دارد ،آرامش ،رشد ، شكوفايي انسان ، بروز همه استعدادهاو خلاقيت ها و نيل به همۀكمالات انساني در سايه امنيت به دست مي آيد.باگسترش فضاهاي شهري مدرن ابهام در فضاهاي شهري افزايش مي يابد .زنان به دليل ابهام ايجاد شده از حضور در فضاهاي شهري ترس دارند فضاهاي نامناسب شهري ،فضاهاي بي دفاع ، محلات ناامن ، شهرهايي با معماري صرفاً مردانه همه از عوامل تهديد كننده امنيت شهري  واجتماعي هستند. امروزه امنيت از شاخصه هاي كيفي زندگي در شهرها است .آسيب هاي اجتماعي ازمهم ترين پيامدهاي مختلف امنيت در شهر كرمانشاه به شمار مي روند .از آنجاكه فضاهاي شهري امروزي (كرمانشاه) ،مؤلفه اي براي وقوع نابهنجاري هاي شهري ودر نتيجه عدم وقوع امنيت در شهر مي باشد .بررسي جنبه هاي كيفي و كمي امنيت وايمني در هر يك از فضاها وعناصر كاليدي شهركرمانشاه،بخصوص در فضاهايي با طراحي وكاربرد نامناسب ،بايستي بررسي شود .اين موضوع در فرهنگ بومي و قومي منطقه  كرمانشاه ريشه يابي مي شودپس از  بررسي تجارب جهاني ومطالعات ميداني ، راهكارهايي درجهت ارتقاء امنيت زنان از طريق برنامه ريزي كالبدي(كرمانشاه) پيشنهاد مي گردد.

 

3-2)جامعه مورد مطالعه

3-2-1)ويژگي طبيعي وموقعيت استان

استان كرمانشاه به سبب موقعيت جغرافيايي و قرار گرفتن در ميان رشته كوه‌هاي زاگرس، از آب و هواي متنوعي برخوردار است؛ تاجايي كه آن را استان چهار فصل مي‌نامند. به طور كلي استان كرمانشاه را بر اساس دما، بارش و ناهمواري مي‌توان به سه منطقه آب و هوايي تقسيم كرد.

الف) منطقه سردسير: اين نوع آب و هوا در مناطق مرتفع استان مشاهده مي‌شود. بخش‌هايي از شهرستان‌هاي كنگاور، سنقر، پاوه، جوانرود و همچنين بخش‌هايي از ثلاث باباجاني از اين نوع آب و هوا برخوردارند. تابستان‌هاي ملايم تا گرم و زمستان‌هاي سرد تا خيلي سرد، از مهم‌ترين ويژگي‌هاي اين نوع آب و هوا مي‌باشد. ميانگين دماي تابستان و زمستان اين منطقه به ترتيب 26/6 و 3/4 درجه سانتي‌گراد است و ميانگين بارش 835 ميلي‌متر كه بيشتر آن به صورت برف است.

ب) منطقه گرمسير: اراضي پست واقع در غرب استان، شامل قصرشيرين، سومار، سرپل زهاب و گيلان غرب از مناطق گرمسيري استان به شمار مي‌رود. ارتفاع كم و استقرار در مجاورت بيابان‌هاي خشك عراق از عوامل مؤثر در گرم بودن اين منطقه است. از ويژگي‌هاي اين آب و هوا، تابستان‌هاي بسيار گرم و زمستان‌هاي ملايم مي‌باشد. ميانگين دماي تابستان و زمستان اين منطقه آب و هوايي به ترتيب 32/5 و 11 درجه سانتي‌گراد است. اين منطقه به طور ميانگين 385 ميلي‌متر بارش دارد و برف به ندرت در اين منطقه آب و هوايي مشاهده مي‌شود.

ج) منطقه معتدل: مناطقي كه در حدّفاصل دو منطقه گرمسيري غرب و سردسيري شرق و شمال استان قرار دارند، داراي زمستان‌هاي ملايم تا سرد و تابستان‌هاي گرم هستند. ميانگين دماي تابستان و زمستان اين منطقه به ترتيب 26/1 و 4/1 درجه سانتي‌گراد و ميانگين بارش 441 ميلي‌متر است. بخش اعظم شهرستان‌هاي كرمانشاه، اسلام‌آباد، روانسر، صحنه، هرسين و بخشي از دالاهو در اين منطقه آب و هوايي قرار گرفته‌اند.

ورود و عبور جريان مرطوب مديترانه‌اي موجب اصلي بارش‌هاي استان كرمانشاه است.

موانع مديريت دانش -پايان نامه

موانع مديريت دانش

سازمان­هاي مؤفق نيروي انساني دانش­گر بيشتري در اختيار دارند و از نيروي انساني، براي غلبه بر محيط پررقابت و تغييرپذير كسب وكار، استفاده مي­كنند.(دراكر، 1999، ص9) البته موانعي برسر راه مديريت مؤفق و مؤثر دانش وجود دارد.

v   موانع مديريت دانش، از نظر دسوزا[1](2003)عبارتند از:

    1.          فقدان مديران با تجربه و متخصص براي ايجاد انگيزه دركاركنان جهت تسهيم دانش.

    2.          دشواري كسب و طبقه بندي دانش لازم به دليل ضمني بودن ماهيت آن.

    3.          فقدان ارتباطات كافي.

    4.          اجبار اعضاء در دانشي­كردن سازمان (براي مديريت مؤفق دانش بايد در سازمان فرهنگ سازي شود و افراد، خود به كسب وتوزيع دانش تشويق، و متمايل شوند). (دسوزا، 2003، ص26)

v   روزِن و همكاران معتقدند موانع مديريت دانش عبارتنداز:(روزن و فورست و بلك­بورن[2] ، 2007، ص261)

    1.          فقدان اعتماد بين اعضاي سازمان: نبود اعتماد بين افراد ارتباطات را محدود مي­كند، فرصت­هاي گفتگو را كاهش مي­دهد و بركميت و كيفيت توزيع دانش اثر دارد.

    2.          محدوديت­ها و فشارهاي زماني: ضرب الاجل­هاي زماني در انجام برخي كارها فرصتي براي كسب و توزيع دانش، باقي نمي­گذارد.

    3.          محدوديت­هاي تكنولوژيكي: عدم وجود وسايل ارتباطي روي سطح دانش سازمان مؤثراست.

    4.          محدوديت­هاي مديريتي: تجربه و تخصص مديران سازمان در امر هدايت دانش اهميت دارد.

    5.          محدوديت­هاي فرهنگي: درك تفاوت­هاي فرهنگي وتفاوت درشيوۀ برقراري ارتباط در امر كسب و توزيع دانش مؤثراست.

v   لين وهمكاران دريافتند موانع مديريت مؤفق دانش عبارتنداز:(لين  و تان و چانگ[3]، 2008، ص332)

    1.          ويژگي­هاي دانش: اكتساب و توزيع دانش ضمني كه شامل مهارت­هاي انساني است دشوار است.

    2.          موانع مربوط به دارنده دانش: شامل عدم تمايل دارنده دانش به نشر دانش بدلايلي نظير ترس از دست دادن مؤقعيت، فقدان انگيزه در دارنده دانش به اختصاص زمان براي نشر دانش و منابع نامعتبر دانش.

    3.          موانع مربوط به دريافت كننده دانش: شامل فقدان انگيزه جهت دريافت دانش جديد، فقدان ظرفيت لازم براي كسب دانش و فقدان ظرفيت نگهداري دانش.

    4.          موانع زمينه­اي: شامل رابطه بين دارنده و دريافت كنندۀ دانش، عوامل سازماني نظير فرهنگ، محدوديت­هاي زماني، سبك تصميم گيري، زبان و....

    5.          كافي نبودن سازوكارها: شامل ساز و كارهاي مشهود (نظير دستورالعمل­ها) و سازوكارهاي نامشهود (نظيرجلسات غير رسمي و مطالعه كاركنان).

ليائو با الهام ازعلم فيزيك، بحث ركود دانش را به منزلۀ يكي از اين موانع مطرح مي­كند كه مي­تواند ظرفيت سازمان را براي يادگيري وحل مسائل محدود كند. استفاده ازمنابع راكد دانش و تجربيات منسوخ پيشين، منجر به بكارگيري راه حل­ها و ديدگاه­هاي يكسان در مواجهه بامسائل مي­شود و موجب مي­شود رفتار مديريت قابل پيش بيني شود. پيش بيني رفتار مديريت در محيط رقابتي موجب آسيب پذيري سازمان مي­شود. ركود دانش نه تنها اثر منفي روي كاربرد دانش دارد، بلكه ممكن است استراتژي­ها و رازهاي سازمان را نيز آشكار كند. به عبارت ديگر، سازمان­هايي كه دچار ركود و سكون در تفكر و سياست گذاري شده­اند، بيشتر در معرض زيان و شكست هستند.(ليائو، 2002، ص 21)

v   اغلب مديران در فهم جنبه هاي عملي مديريت دانش با چالش­هاي مختلفي روبرو هستند. اين چالش­ها از آن جهت به وقوع پيوسته كه مديران سنتي در گذشته دائماً با منابع فيزيكي و ملموس سر و كار داشته­اند و از ساير موارد غافل شده­اند در زير به مهمترين اين چالش­ها از نظر عدلي(1384) شريف­زاده و بودلايي(1387) اشاره شده است :

  1. چالش راهبرد تجارت و تكنولوژي :

در محيطي كه خروجي­هاي آن بسيار متنوع است، اتوماسيون وظايف، بهينه­سازي جريان كار و طراحي مجدد فرايندهاي كار، كافي نخواهند بود. اكثر سازمان­ها نيازمند توسعۀ ظرفيت انطباق­پذيري جهت ارتقاء طرح ارزشي سازمان مي­باشند. مدل­هاي ديجيتالي سازمان نيازمند، به بهبود سريع در مفاهيم سنتي صنعت، سازمان، محصولات، خدمات و كانال­هاي بازاريابي، توزيع و فروش مي­باشند. نسل آينده سيستم­هاي مديريت دانش نيازمند كنجكاوي پيوسته در مورد منطقِ برنامه­ريزي و قابليت انطباق بسيار بالا، براي لحاظ نمودن تغييرات پيوسته در متدها و ساختار اطلاعات سازمان مي­باشند.(شريف زاده و بودلايي، 1387، ص276)

  1. چالش كنترل سازماني :

كنترل براي رسيدن به مقاصد، اقدامات و خروجي­هاي از پيش تعيين شده ضروري مي­باشد. هماهنگي جهت اطمينان از انطباق­پذيري در پردازش يك مجموعه اطلاعات و ارائه يك خروجي معين ضروري است. در محيطي كه تغييرات آن جهشي و غير پيوسته است، بقاء سازمان به ارزيابي­هاي پيوسته از مفروضات موجود در منطق سازمان بستگي دارد، تا اين اطمينان حاصل شود كه خروجي­هاي عملكرد سازمان با تغييرات شرايط بازار ترجيحات مصرف كننده، نيازهاي رقابتي، مدل­هاي سازمان و ساختار صنعت سازگار مي­باشد. در طراحي سيستم­هاي مديريت دانش بايد اين اطمينان وجود داشته باشد كه اين سيستم­ها با تأكيد بيش از اندازه بر مقاصد ، اقدامات و خروجي­هاي از پيش تعيين شده ، محدود نشده باشد. در منطق سنتي، سازمان مبتني بر كنترل بوده است، حال آنكه سازمان­هاي جديد بدليل وجود تغييرات محيطي بسيار زياد به مدل­هايي نيازمندند كه در آن قوانين كمتر و آزادي عمل بيشتري وجود داشته باشد.(همان منبع، ص 277)

  1. چالش فرهنگ سازماني:

فرهنگ سازماني مي­تواند بزرگ­ترين مانع براي مؤفقيت مديريت دانش باشد. اجزاي دانش سه جنبه دارد:
- سهيم سازي دانش
- كاربرد دانش يا اجرا بر اساس به اشتراك گذاري با ديگران
- استفادۀ مجدد از دانش
جنبه اول يعني سهيم­سازي دانش با فرهنگ سازماني ارتباط مستقيم دارد. فرهنگي كه احتكار دانش را به جاي سهيم­سازي آن تشويق كند، مانع جدي مديريت دانش است. مانع ديگر فرهنگي، تشويق وضع موجود است كه از آن به عنوان نابينايي سازماني ياد مي­كنند و اشاره به وضعيتي دارد كه افراد باور دارند عمل فعلي بهترين رفتار است.
فرهنگ­ها و ارزش­ها در سازمان بايد محيط­هاي يادگيري­اي را بوجود بياورند كه در آن همه افراد متعهد هستند تا برتر شوند. شكست و ريسك قابل تحمل باشد و به عقايد بيروني بايد خوش آمد گفت.(عدلي، 1384، ص235)

  1. چالش ساختار سازماني :

مدل­هاي اوليه مبتني بر فرايندهايي بود كه براي استفاده از دانش­هاي از قبل برنامه­ريزي شده و مشخص شده بكار مي­رفت. در حاليكه، مدل­هاي جديد بر ايجاد فرهنگ سازماني تأكيد دارد كه موجب به اشتراك­گذاري اطلاعات و نوسازي و خلق دانش­هاي جديد مي­شود.در واقع مديريت دانش خواسته­هاي جديدي بر بخش­هاي مختلف از جمله ساختار سازمان تحميل مي­كند. ساختارهاي سلسله مراتبي و غير منعطف نمي­تواند محمل خوبي براي مديريت دانش باشد. ساختار مناسب ساختاري است كه از انعطاف و پويايي لازم برخوردار باشد. تا ارتباطات به مرزهاي تيمي، بخشي و حتي سازماني محدود نشود و امكان برقراري ارتباط با محيط بيرون از سازمان براي كاركنان به سادگي مقدور باشد و به عبارتي جنبه غير رسمي ساختار سازماني نقش مهمي در توسعۀ تعاملات ايفا نمايد. چنين ارتباطي امكان دستيابي به دانش گروه­هاي خارج از سازمان را نيز ميسر مي­سازد.(شريف زاده و بودلايي، 1387، ص280)

  1. ابهام در سيستم هاي انگيزشي:

مانع جدي ديگر، ابهام در سيستم­هاي انگيزشي به منظور كاربرد و سهيم­سازي دانش است. در حال حاضر علي رغم وجود بهترين تكنولوژي­ها و غني­ترين منابع اطلاعاتي، شواهد نشان مي­دهد كه انگيزه و تعهد كارگران دانش براي استفاده از آنها بسيار كم است. اين در حالي است كه انگيزه و تعهد براي خلاقيت، سهيم­سازي و كاربرد دانش به عنوان عوامل نامرئي مؤفقيت مديريت دانش شناخته شده است. سيستم­هاي پاداش مي­تواند يك محرك براي توسعۀ دانش و مهارت كاركنان باشند. به نظر مي­رسد در سازماني جهل و ناداني در زمينه انگيزش و تعهد كارگران دانش - خالقان دارايي دانش سازماني- بيشتر از دانايي در اين زمينه است؛ و بدون ترديد كارگران دانش نيازمند سيستم­هاي پاداش متفاوتي هستند و سيستم پاداش آنها به احتمال زياد صرفاً مادي و ملموس نخواهد بود. با اذعان به اين واقعيت كه وجود انگيزه­هاي مادي و غير مادي درتضاد با هم قرار ندارند و با توجه به اهميت تفاوت­هاي فردي، بايستي به شناخت اين انگيزه­ها اقدام كرد.(عدلي، 1385، صص8-235)

  1. چالش فرماندهي و كنترل مديريتي :

عدم اعتقاد وحمايت مديريت عالي از فعاليت­ها وبرنامه­هاي مديريت دانش، نگرش­هاي كوتاه مدت و جزئي نگري و سبك­هاي نامناسب رهبري نيز مانع اجراي مؤفقيت­آميز برنامه­هاي مديريت دانش مي­شود. كنترل سازماني به دنبال كسب پذيرش و مؤافقت در مورد اهداف از پيش تعيين شده است، كه اين براي رسيدن به روش­هاي برتر و رويه­هاي عملياتي استاندار ضروري مي­باشد.
موضع گيري صريح سيستم هاي كنترل و فرماندهي براي رسيدن به هماهنگي موجب كاهش انگيزه افراد مي­شود ، كه اين براي سيستم­هاي فعال در محيط­هاي پيچيده مطلوب نمي­باشد. سيستم­ها براي اطمينان ا ز ايجاد هماهنگي طراحي مي شوند، اما آنها به شناسايي و اصلاح شكاف بين ورودي­ها، منطق فرايند، خروجي­هاي سازمان و ملزومات بقاء سازمان توجه چنداني ندارند. ( شريف زاده و بودلايي، 1387، صص81-280)

  1. چالش بازده اقتصادي :

برخي از اقتصاددانان مانند آرتور[4] بيان مي­كنند كه توليد و توزيع محصولات و خدماتي كه مبتني بر دانش مي­باشند، بازدۀ اقتصادي بيشتري در مقايسه با محصولات و خدمات صنعتي ايجاد مي­نمايند.
هر يك از عوامل صنعتي يك حد آستانه دارند، به اين معني كه هر واحد اضافه­تر در حد آستانه براي زمين، نيروي كار و سرمايه منجر به كاهش بازده خواهد شد. درمقابل محصولات دانش و اطلاعات با قانون اقتصادي متفاوتي عمل مي نمايند، به اين صورت كه سرمايه گذاري در هر واحد اضافي از اطلاعات و دانش جديد مي­تواند به بازدۀ بيشتر سرمايه منجر شود. بنابراين، اين نكته مهم است كه، تحقق اين نرخ بازده نه تنها به تجديد نظر در ماهيت توليد و خدمت نيازمند است، بلكه تجديد نظر در كانال­هاي توزيع و همچنين فرايندهاي سازماني مربوط به توزيع و بهره برداري نيز اهميت دارند.(همان منبع، ص281)

  1. چالش سياسي :

البته اين چالش در سازمان­هاي دولتي چشمگيرتر هستند، اگر باور داشته باشيم كه دانش يك منبع قدرت است و شخص داراي قدرت مي تواند اعمال نفوذ كند، طبيعي است كه عده­اي براي دستيابي انحصاري به دانش تلاش مي­كنند. ثبات يا عدم ثبات فضاي سياسي كشور نيز بدليل اثرگذاري بر فرايند خط مشي گذاري و ثبات مديريت در سازمان­هاي دولتي، مديريت دانش را تحت تأثير قرار خواهد داد. هم چنين وجود فضايي باز كه در آن افراد به راحتي بتوانند ايده­هاي خود را اظهار نمايند، بر روند فعاليت هاي  مديريت دانش اثرگذار خواهد بود.(همان منبع، ص282)

موانع ديگري كه مديريت دانش با آن مواجه است عبارتنداز:

- عدم مؤفقيت در تطبيق تلاش­هاي مديريت دانش سازماني با اهداف استراتژيك سازمان.
- ايجاد سيستم و منابع اطلاعاتي متعدد در سازمان بدون توجه به محتواي آن.
- عدام ارتباط مديريت دانش سازماني با فعاليت­هاي روزانه افراد.
- تمركز بر تلاش­هاي مديريت دانش سازماني فقط در محدده مرزهاي سازمان.
- تاكيد بيش از حد بر شيوه­هاي رسمي يادگيري به عنوان مكانيزمي براي تسهيم و توزيع اطلاعات.

- درون­گرايي فزايندۀ سازمان­ها كه توأم با ترس يادگيري از غريبه­ها است.
- نياز به بازشناسايي سيستم­هاي پاداش كه اغلب بر اساس اندازه گيري مالي سنتي است. كشف زمان، با وجود فراواني رقباي نوآور كه اهميت آن را دريافته­اند.(عدلي ، 1385، ص 238)



[1] -Desouza, Kevin.

[2] -Rozen & Furst & Blackburn.

[3]- Lin & Tan & Chang. 

[4]-Arthur

پايان نامه رابطۀ مديريت دانش و نوآوري سازماني در گمرك جمهوري اسلامي ايران

پايان نامه ارشد - موضوع : تاثير پياده سازي نظام چهار مرحله اي مديريت دانش بر كارآيي كاركنان شعب بانك ملي

پايان نامه ارشد : نقش رهبري دانش مدار بر مديريت دانش در كتابخانه هاي عمومي استان گيلان

پايان نامه تاثير جو اخلاقي سازماني بر نتايج حاصل از اقدامات مديريت دانش در دانشگاه هاي گيلان   

 

«چگونه بر كم تحركي غلبه كنيم»

خستگي، سستي، بي حالي، كاهش علاقه و انگيزه، كاهش احساس لذت و ناتواني در تصميم گيري از علائم بارز افسردگي هستند. اين علائم مي توانند هرچه بيشتر به افزايش كم تحركي بينجامند كه خود اين امر، مشكلات خاص خود را به دنبال دارد، از جمله مي توان انتقاد از خويشتن، احساس گناه، شنيدن انتقاد از جانب ديگران و شايد انباشته شده كارها بر روي يكديگر را نام برد. وكيل افسرده اي عنوان مي كرد كه به مدت سه ماه متوالي، به هيچ كدام از نامه هايش پاسخ نداده بود و نمي دانست كه از كجا بايد شروع كند؟ خانم خانه داري به مدت چهار هفته، هيچ كدام از كارهايش نظير نظافت منزل و يا اتو كردن لباس ها را انجام نداده بود. او مي گفت:

«نمي دانم بايد از كج شروع كنم؟ توده اي از لباس هاي اتو نشده بر روي هم انباشته شده اند و از عهده انجام آنها بر نمي آيم.»

(بلاك برن، 1380، ص79)

كم تحركي، حالتي از خود فرسايي است، زيرا تمامي افراد عنوان مي كنند كه اين حالت، به بهبود احساسشان منجر نمي شود. از طرف ديگر، شواهد و قرائن بسياري دلالت بر آن دارد كه هرچه افراد خود را بيشتر سرگرم كنند و به فعاليت هاي لذت بخش و دلپذير بيشتري روي آورند، احساس بهتري پيدا مي كنند. پس چرا افراد افسرده چندان دل به كار نمي دهند؟ ممكن است بعضي دوستان صميمي و يا اقوام نزديك به آنها نصيحت كنند كه: «خودت را جمع و جور كن، محكم باش». در واقع چنين نصيحت هايي كاملاً بي فايده اند، زيرا كه ممكن است شخص افسرده بارها و بارها آنها را بدون هيچ توفيقي به خودش گفته باشد و علاوه بر آن، اين را هم اضافه كرده باشد كه: «من آدم به دردبخوري هستم؛» «تنبلم»، يا «سهل انگارم». بيان چنين اظهاراتي درباره خود، نه تنها كمكي به ما نمي كند، بلكه احتمالاً احساس بدتري هم در ما ايجاد مي كند.

بخشي از دلايل عدم فعاليت، جسماني است و به علت تغييرات فيزيولوژيكي است كه احتمالاص در بدن رخ مي دهند. اما علت بخش ديگري از كم تحركي، تفكرات خودفرسايي است كه افراد در ضمير خويش درباره خود ايجاد مي كنند.

(بلاك برن، 1380، ص80)

شيوه هاي تجربي براي رهايي از كم تحركي

در عين حال راه حل هايي عملي نيز وجود دارند كه مي توانيد آنها را به كار ببنديد. به خاطر داشته باشيد كه افزايش فعاليت به دلايل بسياري، به قطع دور باطل افسردگي ياري مي رساند. اول اينكه ذهن شما را از افكار ناراحت كننده منحرف مي سازد؛ دوم، در شما احساس تسلط بر زندگي ايجاد مي كند؛ سوم، در شما احساس ارزشمندي بيشتري ايجاد مي كند؛ چهارم، احتمالاً در حين انجام كارها متوجه مي شويد كه از انجام آنها لذت مي بريد. پنجم، اگر چه ممكن است عجيب به نظر برسد، فعاليت احتمالاً باعث احساس خستگي كمتري مي شود، معمولاً هرگاه خسته باشيد، به استراحت نياز داريد. اما زماني كه افسرده هستيد، بي تحركي تنها باعث افزايش احساس خمودگي و فرسودگي در شما مي شود. ششم، افزايش ميزان فعاليت، باعث افزايش انگيزه در شما مي شود.

هر اندازه تحرك بيشتري پيدا كنيد، بيشتر به فعاليت علاقه مند مي شويد. كافي است قدم اول را برداريد تا مشكلي كه حل ناشدني به نظر مي رسد، آسان گردد. و سرانجام، افرادي كه در نظرتان ناخوشايند بودند به نوبه خود خوشايند بنظرتان خواهند رسيد.

قبل از هر چيز، بهتر است فعاليت هاي روزانه خود ر به صورت كامل مشخص كنيد. من دريافته ام كه افراد افسرده گاهي اوقات به ميزاني بيشتر از آنچه ادعا مي‌كنند، فعاليت مي كنند و از مسايل بسياري لذت مي برند. بنابراين به منظور كنترل برنامه روزانه، مي توانيد چند روز متوالي فعاليت هاي هر ساعت خود را روي برگه‌اي يادداشت كنيد.

(بلاك برن، 1380، ص84)

 

 

دانلود پايان نامه

تحقيق درباره غرگرايي و غربزدگي

گرايش آگاهانه به غرب

به منور اقتباس از شيوه هاي غربي جهت ستيز با قدرت غرب كه به تدريج موجب علاقه و دلبستگي به غرب گرديد كه مي‎توان آن را «غربگرايي» ناميد.

ب- دوره خود باختگي و تسليم و تقليد بي چون و چرا

چشم بسته از غرب يا دوره «غربزدگي»

ج- دوره مقابله و غرب ستيزي يا «طرد عناصر بيگانه و غربي» يا دوره «بازگشت به خويشتن»

(نقوي، 1361)

لازم به ياد آوري است كه هدف از تقسيم بندي جريان گرايش به غرب، نشان دادن روال عادي آنها نسبت به اين جريان است، نه اين كه تمام ممالك اسلامي در برابر اين پديده در زمان مشخصي عكس المعل يكساني داشته اند. آغاز و پايان اين جريان نيز در كشورهاي اسلامي متفاوت است.

اكثر جامعه شناسان، تنها مرحله اول و دوم را در جريان غربگرايي مورد توجه قرار داده اند و مرحله سوم را كه مرحله مقاومت و طرد بيگانه و بازگشت به خويش و فرهنگ ملي - اسلامي است ناديده گرفته اند. و تقسيم بندي آنها «اقتصادي» است و نه «فرهنگي» زيرا اقتصاد را زير بنا تصور كرده اند. ولي مطالعات بيانگر اين واقعيت است كه بينش ، اعتقادات ، طرز تفكر، حتي در وضع اقتصادي نيز تحول ايجاد مي‎كند و عقيده زير بنا است و نه اقتصاد لذا اين تقسيم بندي با بافته هاي علوم اجتماعي و سياسي در مورد جهان اسلام مطابقت دارد.

(نقوي، 1361)

3-1- دوره هاي غربگرايي در كشورهاي اسلامي :

در كشورهاي اسلامي شروع غربگرايي ، ناشي از «غربزدگي» و دلبستگي شديد به غرب نبوده، بلكه دليل غربگرايي، شناخت ضعف خود در برابر غرب و علاقه شديد آنها، براي تجديد عظمت و شكوه و جلال گذشته اسلام و ستيز با غرب و شكست دادن آن بوده است. يعني مسلمانان مي خواستند با سلاح خود دشمن، او را شكست دهند. ولي به تدريج خود قرباني آن سلاح گرديدند و به صورت يك انسان مقلد و چشم و گوش بسته در آمدند.

(نقدي، 1361)

در جامعه شناسي اسلامي، وقتي بحث «تحول» به ميان مي آيد، آنچه كه مهمترين مساله محسوب مي‎شود «ايده آل» است. و تحول 2 نوع است:

الف- يا جامعه از ايده آل، دور مي‎شود كه اين روند، موجب فساد و تباهي و انحطاط مي گردد.

ب- يا جامعه تلاش مي‎كند كه مجدداً به ايده آل، نزديك شد و آن را بدست آورد كه اين را اصلاح يا تجديد گويند.

(نقوي ، 1361)

لازم به ياد آوري است كه در دوره ي اول گرايش به غرب، زمامداران و رهبران كشورهاي اسلامي آغازگر آن بودند ولي در مرحله بعدي، استعمار ، رهبري اين جريان را بدست گرفت.

ولي مجدداً استعمار گران بطور نامستقيم از طريق روشنفكران وطبقه ي اشراف، اهدافشان را دنبال كردند و بطور مستقيم وارد ميدان نشدند.

(نقوي، 1361)

نقوي (1361) از «برنارد ليويس» نقل مي كند، در كشورهايي مانند الجزاير و هندوستان كه مستقيما توسط استعمارگران غربي اداره مي شدند، جريان غربگرايي به آرامي و با احتياط جلو رفت، زيرا اين جريان موجبات نا آرامي و بر افروخته شدن خشم مردم و شورش برعليه آنها را به دنبال داشت ولي در كشورهاي نيمه مستعمره مانند ايران، تركيه و مصر كه در راس آنها زمامداران وابسته به غرب و ظاهراً مسلمان حكومت داشتند جريان غربگرايي به شدت تمام ادامه پيدا كرد و موجب غربزدگي گرديد. زيرا دراين كشورها افراد به ظاهر مسلمان حكومت مي كردند. لذا خطر شورش مردم و ايجاد مقاومت كمتر وجود داشت.

الف- غربگرايي، در تركيه (عثماني سابق)

عوامل گرايش به غرب در تركيه را مي‎توان نتيجه شكستهاي امپراتوري عثماني و ناكامي در فتح «وين» در سال (1095 هـ. ق. 1683 ميلادي) و فتح منطقه آزوف توسط روسها در سال (1111هـ.ق- 1699 م) و واگذاري شبه جزيره مسلمان كريمه به روسها دانست. زيرا پس از شكستهاي پي در پي دولت عثماني از بيگانگان نتيجه گرفتند كه علت غلبه دشمن، برتري شيوه ها و ابزار نظامي آنها است و لذا به اقتباس شيوه ها و ابزار نظامي از غرب تصميم گرفتند .

كاريترين ضربه، كه موجب شناخت ضعف مسلمانان در برابر غرب شد، اشغال مصر، توسط ناپلئون در سال (1213 هـ. ق. - 1798 م) است در آن زمان مصر جزيي از امپراتوري عثماني محسوب مي گرديد.

در قرن 19 ميلادي نيز امپراتوري عثماني، ميدان مبارزه قدرتهاي استعماري و دولت عثماني تشويق انگليسيها، در زمينه شيوه هاي اداري و نظامي، دست به اصلاحاتي به شيوه غربي زد كه اين مساله يكي از عوامل مهم آغاز گرايش به غرب در تركيه محسوب مي‎شود.

(نقوي، 1361)

ب- غربگرايي و غربزدگي در مصر

غربگرايي در مصر، همزمان با تركيه آغاز شد.

« … حمله ناپلئون به مصر در سال (1213 هـ.ق- 1798 م) بي گمان آغاز غربرگايي مصريان بود، اگر درابره تاثير تمدن و فرهنگ فرانسه بر اصلاحات اجتماعي محمد علي ترديدي وجود داشته باشد، در تاثير تمدن و فرهنگ فرانسه بر زندگي فرهنگي و گرايش مصر به غرب مجال ترديد نيست»

(عنايت ، 1358، ص 22)

تقليد مصر از فرهنگ فرانسه دو دليل داشت: دليل اول - تلاش فرانسه در گسترش فرهنگ خود در مصر بود. و دليل دوم - تلاش مصريان در اخذ فرهنگ فرانسه بود. چون به همراه ناپلئون مظاهري از فن و صنعت چاپ وارد مصر شد و موجب انتشار بسياري از آثار ادبي و فرهنگي و اسلامي در مصر گرديد كه موجبات جلب اعتماد مصريان به فرانسه و غرور ملي و فرهنگي آنها شد. و نيز با انتشار آثار انديشمندان سياسي و اجتماعي فرانسه و غرب زمينه آشنايي مصريان با اين انديشه ها فراهم گرديد. تاسيس «بنياد مصر» بدست ناپلئون براي بررسي و پژوهش در تاريخ و فرهنگ مصر باستان زمينه تقويت سياست  فرهنگي فرانسه در مصر را فراهم نمود. و گروهي از انديشمندان فرانسوي در زمينه آشنايي مصريان با فرهنگ فرانسه تلاش زيادي نمودند. ازسوي ديگر، محمد علي خديو مصر، براي تأمين نيازهاي مالي كارشناسي دستگاههاي اداري و نظامي دولت سيصد تن از دانشجويان مصري را براي ادامه تحصيلات ابتدا به ايتاليا و سپس به فرانسه اعزام نمود.

دلايل توجه وگرايش شديد مصريان به فرهنگ فرانسه عبارتند از:

دليل اول - احساس حقارت فرمانروايان مصر در برابر فرانسويان فاتح مصر كه اين امري طبيعي است و تمام كشورها در برابر تسلط سياسي بيگانه ، فرهنگ غالب را كوركورانه تقليد مي‎كنند.

دليل دوم - وجود سياسد فعال فرهنگي فرانسه در مقايسه با ساير كشورهاي غربي است. و تنها رقيب فرانسه در مصر، انگليس بود كه هر چند حريص و افزون خواه بود ولي تمايلي به گسترش فرهنگ خود نشان نمي داد.

(عنايت، 1358)

طهطاوي:

يكي از ميهن پرستان و رهبران «مصر نو» كه آرزوي نيرومندي دوباره مسلمانان را داشت، رفاعه رافع الطهطاوي (1216- 1290 هـ.ق. = 1801-1873م) ، از بزرگان فرهنگ و ادب مصر در زمان محمد علي خديو مصر مي‎باشد. او از خانواده اي متدين وبد و اولين دسته دانشجويان مصري بود كه از جانب محمد علي به فرانسه فرستاده شد. درآنجا فن ترجمه را ياد گرفت و آثار و نوشته هاي بعضي از اديبان و شاعران فرانسه را خواند ولي نوشته هاي «ولتر» و «روسو» و «مونتسكيو» و كندياك در تحول فكري او اثر زيادي داشت.

او پس از بازگشت به مصر، مدرسه ي مترجمي را به سرپرستي محمد علي تاسيس نمود كه در اين مدرسه علاوه بر آموزش زبانهاي اروپايي ، تاريخ اروپا و  فقه اسلامي نيزآموزش داده مي شد.

ج- غربگرايي در ايران

گرايش و توجه ايرانيان به غرب، سابقه اي بس طولاني دارد. و يكي از علل اوليه آن ترس دولتهاي ايران از همسايه ي نيرومند و مقتدر غرب خود يعني امپراتوري عثماني بود. بدينجهت است كه امير تيمور گوركاني براي مقابله با دولت عثماني با جمهوري «ونيز» متحد مي‎شود و با دولت عثماني مي جنگد و آنرا شكست مي‎دهد يا «اوزون حسن آق قويونلو» با دختر امپراتور طرابوزان ازدواج مي‎كند كه نخستين ثمره ي اين ازدواج دختري است به نام «مارتا» كه بعدا به همسري شيخ حيدر پدر اسماعيل صوفي، سردودمان شاهان صفوي در آمد.

(حائري، 1367)

گرايش به غرب در زمان صفويه با هم پيماني شاه عباس اول با انگلستان در سال (1598 م) ادامه يافت  و با ورود برادر آن «شرلي» به ايران، پايه هاي دوستي و ارتباط محكمتر گرديد.

««شاه عباس آنتوني را برصندلي خود نشاند و او را بوسيد و گفت:

برادر في الحقيقه تو شايسته ي اينجا هستي. شاه عباس به همونبز گفت كه از وقت آمدن شما نزد من، من تقريبا عيسوي هستيم»

(حائري، 1367، ص 143)

علت اساسي و آشنايي و دوستي با غرب، نياز ايران به ابزارهاي جنگي و دانش نظامي جهت مقابله با دولت عثماني بود. اين روند ادامه يافت تا نهضت مشروطه آغاز گرديد.

4- دوره غربزدگي:

الف- غربزدگي در تركيه:

سرنگوني سلطان عبد الحميد و آغاز انقلاب «تركان جوان» را مي توان، آغاز دوره ي غربزدگي در تركيه دانست. زيرا رهبران آنها همه تحصيلكرده غرب بودند. و از افكار و انديشه هاي غرب الهام مي گرفتند و بطور مرموزي از نظر فكري با محافل امپرياليستي و صهيونيستي ارتباط داشتند. تركان جوان از نظر فكري از خود بيگانه بودند و لذا به تقويت عناصر وابسته به غرب پرداختند و به ترويج انديشه هاي غرب از طريق آموزش و پرورش و فرهنگ اقدام نمودند و به تضعيف اسلام و فرهنگ آن پرداختند و به جاي ايده وحدت جهاني اسلام، ناسيوناليسم و تورانيگري را جايگزين آن كردند و با استيلاي فرهنگ و آموزش و پرورش غربي در تركيه، مقدمات آزادي زنان و رواج بي بند و باري و فحشا، فراهم آمد.

(نقوي، 1362)

انقلاب «تركان جوان» كه مركز آن «سالونيك» بود و در آن هفت ميليون يهودي، زدنگي مي كردند كه عده زيادي از آنها از سرمايه داران و ثروتمندان يهودي بودند به پيروزي رسيد كه نشاندهنده آنست كه صهيونيسم و امپراياليسم در ايجاد و به قدرت رسيدن نهضت «تركان جوان» نقش مهمي را ايفا كرده اند زيرا صهيونيست ها در صدد گرفتن مجوز تاسيس يك كشور يهودي نيشن در فلسطين از سلطان عبدالحميد بودند ولي او با تحقير صهيونيست ها به اين تقاضا پاسخ منفي داد و اين مساله موجب سرنگوني او گرديد. در جريان نهضت «تركان جوان» غربزدگي و اسلام زدايي شدت  وگسترش پيدا كرد و با به قدرت رسيدن كمال آتاترك به اوج خود رسيد.

(نقوي، 1361)

«كمال آتاترك ، افراطي ترين و بارزترين چهره «غربزده» در جهان اسلام مي‎باشد. از اين رو، اربابانش و پيروانش، يعني غربيها و غربزدگان، از وي سيمان يك قهرمان افسانه اي ساخته اند ولي در واقع وي انسان خود بافته اي بود كه در برابر غرب، احساس بي هويتي و بي شخصيتي نموده است»

(نقوي،1361، ص 70)

آتا ترك، بر خلاف رضاخان، يك «وطن پرست» بوده است  واز روي صداقت براي درمان مشكلات ملت خود «غربي شدن» را در پيش رگفته بود. ولي به علت فقدان بينش عميق و صحيح، ميمون وار به تقليد الگوهاي غربي پرداخت بدون اين كه ويژگيهاي مملكت خويش را درك كرده باشد.

(نقوي، 1361)

ب- غربزدگي در ايران:

«توطئه اي كه دولت استعماري انگليس در آغاز مشروطه كرد به دو منظور بود:

يكي در همان موقع فاش شد اين بود كه نفوذ در روسيه تزاري را در ايران از بين ببرد و ديگري هم اين كه با آوردن قوانين غربي، احكام اسلام را از ميدان عمل و اجرا خارج كند»

(امام خميني ، ولايت فقيه ص 13)

آغاز دوره «غربزدگي» درايران همزمان با انقلاب مشروطه و تاسيس دارالفنون و ساير موسسات آموزشي به سبك غربي و نيز خاطرات «اعتماد السلطنه» و «امين الدوله» و نوشته هاي خسرو ميرزا، و ميرزا صالح وسفر نامه هايي كه غربيها و نمايندگان آنها در ايران تهيه مي كردند، مي‎باشد كه منجر به گرايش شديد به فرهنگ بيگانه و غرب گرديد. زيرا آنها در برابر پيشرفت و فرهنگ و تمدن غرب احساس حقارت مي نمودند.

از ديگر عوامل تشديد غربزدگي در ايران، كتابهاي «تاريخ مختصر ايران» نوشته سي - ار- مار فام و «تاريخ ايران» نوشته سرجان ملكم خان ارمني مي‎باشد كه موجب وابستگي شديد و دلباختگي ايران به غرب گرديد و سرانجام اين افراد، رهبري سياسي انقلاب مشروطه را بدست گرفتند و به نام «مشروطه» ، «غربزدگي» را در ايران حاكم كردند.

(نقوي، 1361)

نمايندگان فرهنگ بيگانه ، از جمله ملكم خان با پنهان كردن هدف واقعي خود و به نما حمايت از مشروطه، و محدود ساختن اختيارات شاه، حمايت روحانيون را جلب نمودند.

«اگر روحانيونم از جنبش حمايت نمي كردند. اقليت كوچك غربزده، همانند ملكم و يفرم ارمني هيچوقت قادر نبودند، مشروطه را تحقق بخشند.»

(نقوي، 1361، ص 77)

هدف ملكم خان و ساير غربزدگان از ايجاد «مشروطه» وابسته ساختن ايران به بيگانه و از نظر سياسي زمينه سازي براي ظهور «رضا خان»، و از نظر فرهنگي بيگانگي از خود و فرهنگ خودي و نفي شخصيت و هويت تاريخي، فرهنگي و اسلامي كشور بود.

(نقوي، 1361)

سازندگان و نظريه پردازان مشروطه همه از غربزدگان و وابسته گان فرهنگ بيگانه بوده اند. مشار الدوله يكي از اولين نگرش آفرينان مشروطه ايران است و غربزدگي او و ساير «الدوله ها» به حدي است كه از كلمات عادي فارسي استفاده نمي كردند. دومين نظريه پرداز ملكم خان وابسته امپرياليسم غرب بود، ملكم خان را مي‎توان تئوريسين و بارزترين چهره اين غربزدگان دانست.

او نه تنها درصنعت و تكنولوژي، بلكه در نظام ارزشها و طرز تفكر و باورهاي غربيان كه او آنرا، «كارخانجات انساني» مي ناميد، بي قيد و شرط تقليد آن را جايز مي شمرد. همچنانكه تقي زاده نيز معتقد بود:

«ايراني بايد، سر تا قدم اروپايي باشد، اروپايي فكر كند، اروپايي بپوشد و اروپايي غذا بخورد»

(وندي، ارزيابي تمدن غرب، ص 164)

بنابراين اين ملكم خان «بنيانگذار جريان غربزذگي و قبله روشنفكران غربزده (ليبرالها و چپيها)، نخستين كسي است كه بي شرمانه وابستگي سياسي و اقتصادي كشور را به قدرتهاي استعمارگر غربي توصيه مي‎كند»

(نقوي، 1361، ص 81)

چهره دوم غربزدگي نخست ميرزا آقا كرماني و بعدي ميرزا فتحعلي آخوند زاده است. آخوند زاده ضمن اين كه خود را ملي گرا معرفي مي كرد از طرفداران تغيير خط فارسي به لاتين بوده است.

(انديشه هاي ميرزا فتحعلي آخوندزاده - بي تا)

«آخوند زاده از جمله اولين كساني بوده است كه به مبارزه عليه روحانيت برخاست و مدعي تجديد نظر طلبي در اسلام گشته و پروتستانيسم اسلامي را مطرح كرد.»

(مطهري پايه گذار نهضت نوين دربازسازي اسلام اصيل، 1352)

در ذوب شدن شخصيت او در فرهنگ غرب همين بس كه مي نويسد: … بر شما لازم است كه بزرگ خود (يعني غرب) را بشناسيد … هميشه به امر و نهي او مطيع باشيد و رسوم بندگي واداب انسانيت را ياد بگيريد»

(انديشه هاي ميرزا فتحعلي ، ص 118)

با ورود استعمارگران غربي به به ايران، ضمن اين كه آنها به چپاولهاي اقتصادي و فرهنگي، دست مي زدند، بعضي كارهاي مفيدي نيز انجام مي دادند. درسال (1328هـ.ق- 1910م)، براي اولين بار طب پيشگيري وارد شد واكسن هاي «آبله» و «ديفتري» به مردم تزريق شد. و آموزشهاي داروسازي به داروسازان در سال (1329 هـ..ق- 1911 م) داده شد.

(نقوي، 1361)

آل احمد مي نويسد:

« در اين 50- 60 ساله آخر هم كه سروكليه نفت پيدا شده است … سرنوشت سياست و اقتصاد و فرهنگمان يك راست در دست كمپانيها و دولتهاي غربي حامي آنها است و روحانيت نيز كه آخرين بر ج و باروي مقاومت در مقابل فرهنگي بود … قدم به قدم عقب نشست.

اينكه پيشواي روحاني طرفدار «مشروعه» در نهضت مشروطيت بالاي دار رفت خود نشانه اي از اين عقب نشيني بود.»

(چاپ جديد- 1350، ص 77-78)

انقلاب مشروطيت موجبات غربزدگي در زمينه فرهنگ فكر و انديشه و قانون را رواج داد و تا روي روي كار آمدن رضا خان ، اقدامات عملي، مانند آنچه كه توسطس آتاترك در تركيه اتفاق افتاد، انجام نگرديد ولي مشروطه زمينه مناسب را براي رضاخان آماده كرد كه با حاكميت او جريان غربزدگي اوج تازه اي گرفت.

«سر دمداران غربزدگي چون تقي زاده ها، تدينها و ميرزا يقعوبها، مزنيه را براي رضا خان، همواره ساختند و اين نوكر انگليس به كمك روشنفكران غربزده، ليبرال  وچپ نما فروغي ها، سيد ضياء ها و اسكندريها به قدرت رسيد و حيدر عمر اوغلي و روشنفكران چپ  هم ازاو پشتيباني مي كردند»

(نقوي، 1361، ص 84)

رضا خان در سال در سال (1344 هـ . ق- 1925- م) به دستور غرب به ويژه انگليس، توسط پارلمان مشروطه به عنوان شاه جديد روي كار آمد  و غربزدگي، فرنگي مآبي و وابستگي اقتصادي و سياسي و فرهنگي به امپرياليسم، شدت يافت. درزماني كه مصطفي كمال، درتركيه به اجراي برنامه هاي استعمارگران غربي مشغول بود، در ايران رضا خان توسط قدرتهاي بيگانه به پياده كردن همان برنامه ها مشغول بود، با اين تفاوت كه به علت وجود عناصر نيرومند اسلامي درايران، رضا خان در مسابقه غربزدگي و نوكر مآبي غرب از مصطفي كمال عقب ماند.

رضا خان بسياري از برنامه هاي آتاترك كه در زمينه غربزدگي و گرايش به فرهنگ بيگانه را از قبيل اعزام دانشجو به خارج، تاسيس مدارس جديد با مديريت استعمارگران و اساتيد خارجي و وارد كردن شيوه هاي اداري و … تقليد مي كرده است. «ولي فرق ميان آتاترك و رضا خان در اين بوده است كه آتاترك دلبسته به غرب بود ولي رضا خان وابسته به آن «زيرا آتاترك با همه دلبستگيهايش به غرب، وطن پرست بود ولي رضا خان، نه تنها به ملت خود علاقه اي نشان نمي داد، بلكه به عنوان يك نوكر تمام عيار غرب محسوب مي شد و هدف نهايي او نفي اسلام و پي ريزي شيوه هاي اداري غربي در كشور بود.

(نقوي، 1361)

 اقدامات رضا خان در  زمينه غربزدگي و اسلام زدايي:

او د ر زمينه اسلام زدايي و تثبيت نظام شاهنشاهي اقدامات متعددي انجام داد كه اهم آنها عبارتند از:

1- پي ريزي نظامات اداري به شيوه غربي، و اجباري كردن لباسهاي فرنگي براي ايرانيان.

2- اسلام زدايي به صورت كشف حجاب زنان و برداشتن عمامه از سر روحانيون و تضييقات شديد براي روحانيون در مدارس ديني و مساجد.

3- محدوديت آداب و رسوم و شعائر اسلامي ازقبيل سوگواريها و اعياد.

4- مبارزه با روحانيت حزء يكي از اصول اساسي سياست رژيم دراين دوره غربزدگي بود.

5- اوج فعاليت فراماسونرها كه از وابستگان دولت انگليس بودند و عضويت او در «الژ همايوني» كه به خاطر او به اين نام ناميده مي شد.

6- تشويق احمد كسوري به مبارزه عليه اسلام و مذهب كسوري فعاليتش را از زمان رضا خان آغاز كرده بود و تا حكومت محمدرضا ادامه داشت. او مي گفت اسلام ديگر كهنه شده است و پاسخگوي نيازهاي عصر احضر نيست و بايد دين جديدي جايگزين آن گردد. ولي آن را «پاكديني» ناميد.

و …

دانلود پايان نامه

تعريف، اجزاء و ابعاد نگرش

دانلود پايان نامه تعريف، اجزاء و ابعاد نگرش :تعريف لغوي نگرش : اصطلاح "Attitude" از ريشه لاتيني "opttiudo" مشتق شده است كه به معني «برازندگي» و مناسبت است. از اين رو، "Attitude" مناسبتي را نشان مي‎دهد كه فرد در گير انجام نوعي عملكرد است»(Artture S. Reber , 1985, p.654)واژه "Attitude" مانند اكثر اصطلاحات مجرد و انتزاعي داراي معاني متعددي در زبان انگليسي است. ريشه اين كلمات، كلمه لاتين "Aptus" مي‎باشد كه از يك سو به معني «برازندگي» و از طرف ديگر به معني «سازش و توافق» مي‎باشد. واژه ي "Attitude" ، مانند "Apttitude" كه به معني «استعداد» است بريك وضعيت ذهني و رواني و آمادگي براي انجام يك عمل دلالت دارد.(Fishbein, et al 1967, pp 1-13)در فرهنگ لغت "Webster" واژه "Attitude" معاني گوناگوني دارد. ولي معنايي كه بيشتر با هدف مورد نظر ما، ارتباط دارد، تعريف زير مي‎باشد.«يك وضعيت، اندامي، آمادگي براي پاسخ دادن (عمل) دربرابر محركي، مانند (شي، مفهوم و موقعيت) به روش معين و ثابت»(Webster New Collegiate Lictionary, 1981, p.13)نگرش: عبارتست از يك نظام باد  او ام كه شامل يك عنصر شناختي، يك عنصر احساسي و يك تمايل به عمل است.(Freedman. et al 1970)بطور كلي روان شناسان اجتماعي در مورد 3 عنصر بودن نگرش توافق نظر دارند.اجزاء نگرش:نگرشها از 3 عنصر تشكيل شده اند:الف- عنصر شناختي يا ادراكي:كه شامل عقايد و باورها هستند . نگرش را تقويت مي كنند. مثل اطلاعات و شناخت هاي فرد راجع به موضوع نگرش.ب- عنصر عاطفي يا احساسي:كه اين عنصر معمولاً با باورها پيوند دارند و به هيجانهاي مربوط به موضوع نگرش مربوط مي‎شود كه بصورت حالت تنفر يا علاقه و يا خوشايند و ناخوشايند، احساس مي‎شود.ج- عنصر رفتاري يا حركتي :كه تمايل به عمل و آمادگي براي پاسخگويي به شيوه اي معين است و يا به نوع خاصي از رفتار منجر مي‎شود. مثلا اگر كسي نگرش مثبت به موضوع خاصي داشته باشد ، آمادگي كمك و پاداش و پشتيباني كردن دارد و اگر گرايش منفي داشته باشد ، آماده است تا به آن زيان رسانده يا كيفر دهد يا آن را نابود كند.(اوپنهايم، 1369) و (كريمي، 1370) و (شكر كن، بي تا)
ماهيت نگرش:درمورد ماهيت نگرش مي‎توان گفت كه غالباً درك ما از نگرش (نسبت به يك شئي يا موضوع و …) خط مستقمي است كه از احساسات مثبت شروع شده، به بي تفاوتي و بالاخره به احساسات منفي ختم مي شود، از اين رو موقع اندازه گيري نگرش، سعي براين است كه نگرش سعي بر اين است كه نگرش افراد را بر روي يك خط مستقيم يا يك پاره خط معيار، به گونه اي قرار دهيم كه با منظور داشتن نمره براي آن و يا نوعي ربته بندي، مي‎توان از آن تعاريف تقريباً مثبت، شديدا منفي و مانند آن به عمل آورد.(اوپنهايم، 1369)ابعاد نگرش:نگرشها داراي ابعاد مختلفي هستند كه عبارتند از:.1 نگرشها با توجه به ويژگيهاي موضوع بر مفاهيم ارزيابي كننده مبتني هستند و رفتار فرد را بر مي انگيزند.(Anderson and Fishbein, 1965).2 نگرشها در كيفيت و شدت در پيوستاري از مثبت خنثي  از خنثي تا منفي در تغيير هستند.(Kerch et al, 1962 , Mc Grath, 1964).3 نگرشها ، داراي جنبه فطري يا رشد سرشتي يا بلوغ نيستند بلكه اكتسابي مي باشند.(Sherif and sherif , 1956).4 نگرشها داراي موضوع خاص هستند.(Sherif and sherif, 1956, Newcomfd et al , 1965).5 نگرشها به صورتهاي مختلف داراي ارتباط دروني، با يكديگر مي باشند.(Krech et f al 1962, Mc Grath, 1964).6 نگرشها نسبتاً ثابت و پايدار هستند.(New comb et al 1965, sherif and sherif, 1956)2- مقايسه بين نگرش و مفاهيم مشابه بين نگرش و ارزش و عقيده و علاقه ، تفاوتها و شباهتهايي وجود دارد كه به اختصار عبارتند از:تفاوت عقيده و نگرش:عقيده در ساده ترين سطح عبارت از چيزي است كه شخص بر مبناي واقعيتها، درست مي پندارد. براي مثال - شخص عقيده دارد كه رعايت مقررات راهنمايي و رانندگي از وقوع سوانح اتومبيل جلوگيري مي‎كند. ولي عقيده اي كه داراي يك جزء ارزيابي كنند و يك جزء هيجاني باشد نگرش ناميده مي‎شود.نگرشها، در مقايسه با عقايد، خيلي به دشواري قابل تغيير هستند، در صورتي كه عقايد به سادگي تغيير مي يابند.(ارونسون، 1369)تفاوت نگرش و علاقه:علاقه و نگرش با يكديگر تفاوتها و شباهتهايي دارند هر دو به دوست داشتن يا دوست نداشتن مربوط مي‎شوند هر دوي آنها به ترجيح دادن ها در مورد گروهها، نهادهاي اجتماعي و فعاليتها مربوطند و هر دو شامل احساسهاي شخصي درباره چيزي هستند و همني چيزي موجب تمايز و تفاوت علائق از نگرشها مي گردد. يعني در نگرش احساس فرد نسبت به يك گروه يا يك شي، يا يك نهاد اجتماعي مربوط مي شود، اما در علائق احساس فرد نسبت به يك كار يا فعاليت مربوط است.(كريمي ، 1370)به طور خلاصه ، نگرش عبارت از مجموعه اي از شناختها، باورها، عقايد واقعيت ها است كه حاوي ارزشيابيهاي مثبت و منفي (احساسات) مي‎باشد و همه آنها به يك موضوع مركزي مربوط اند و اين موضوع مركزي همان موضوع يا شي مربوط به نگرش است.

روانشناسي ورزش -نقد عملكرد ورزشي سطح انگيختگي كنترل و هدايت انرژي

دانلود پايان نامه روانشناسي ورزش به شكلهاي مختلف از همن زماني كه روانشناسي پا به عرصه وجود گذاشت، بوجود آمده است. نخستين مطالعه ثبت شده در روانشناسي ورزش در قرن نهم انجام شده است. نورمن تريپليت (1898) آنچه را كه به عنوان نخستين آزمايش در روانشناسي اجتماعي و نخستين آزمايش در روانشناسي ورزش ذكر مي‌شود را انجام داد.تريپليت پديده تسهيل اجتماعي (به طور مفصل در فصل 6 مورد بحث قرار مي‌گيرد) را مورد بررسي قرار داد. او ثابت كرد كه دوچرخه سواران تمايل دارند وقتي با شخص ديگري مسابقه مي دهند نسبت به زماني كه به تنهايي دوچرخه سواري مي‌كنند، سريعتر برانند. اما تريپليت پژوهش مربوط به ورزش را بيشتر دنبال نكرد وتا 1920 كه اصول روانشناسي ورزش به طور رسمي به ثبت رسيد، كاري در اين مورد انجام نگرفت.در 1925 كليمن گريفث آزمايشگاه پژوهشي ورزش را در دانشگاه الينوئزتاسيس كرد. گريفث، كه روانشناسي ورزش را تثبيت كرد و كرسي دانشگاهي براي آن بوجود آورد، دو كتاب درسي مهم را نيز منتشر ساخت و به عنوان مشاور تيمهاي حرفه اي ورزشي به كار خود ادامه داد، به همين دليل اغلب به «پدر روانشناسي ورزش» معروف است. اما روند اوليه روانشناسي ورزش بسيار كند بود و آزمايشگاه پژوهشي ورزش در 1932 به دليل فقدان بودجه تعطيل شد. (جارويس، 1380، ص15)بين 1930 و 1960 (حداقل در جهان غرب) فعاليتهاي اندكي در رشته روانشناسي ورزشي انجام گرفت. در اتحاد جماهير شوروي (سابق) روانشناسي ورزش به طور رسمي مدت كوتاهي بعد از جنگ جهاني دوم مطرح گرديد. البته بدستآوردن اطلاعات صحيح راجع به عملكرد روانشناسي ورزش شوروي در دوره جنگ سرد دشوار است، اما عموماً باور بر اين است كه، در خلال بازيهاي المپيك ملبورن (1960) تيمهاي اروپا شرقي براي تيم هاي ملي خود روانشناسان ورزشي استخدام كردند (كريمرواسكولي 1994). مسلماً مي دانيم كه در اوايل 1970 تيمهاي روسيه و آلمان غربي براي افزايش عملكرد ورزشكارانشان در رويدادهاي بين المللي روانشناسان ورزشي استخدام كردند.روانشناسي ورزشي در آمريكا از 1960 فعاليت مجدداش را شروع كرد و چند سال بعد در انگليس و باقي كشورهاي اروپايي شكل گرفت. اين رشته به سرعت در جهان توسعه يافت و از جديدترين اصولعلمي برخوردار گرديد. جالب است كه تا اخيراً مطالعه روانشناسي ورزش دقيقاً به جاي قرار گرفتن در قملرو روانشناسي در حوزه علوم ورزشي قرار دسته بندي مي شد. اما اين موضوع به مرور تغيير مكان داد، به طوري كه در 1986 انجمن روانشناسي شناخت و در 1993 جامعه روانشناختي انگليس بخش روانشناسي تمرين و ورزش را تاسيس كرد.(جارويس، 1380، ص16)روانشناس ورزش چه كسي است؟اين سوال مي تواند به دو روش مطرح شود: چه كساني مي توانند خودشان را روانشناسان ورزشي معرفي كنند و روانشناسان ورزشي چه كاري انجام مي دهند؟ در مورد پرسش نخست، فعلاً در انگليس ثبت نام اجباري روانشناسان ورزشي وجود ندارد، بنابراين (از لحاظ نظري) هر كسي مي تواند خودش را يك روانشناس ورزش معرفي كند. البته، غير اخلاقي است كه كسي به اندازه كافي آموزش نديده باشد و بخواهد از عنوان روانشناس ورزش استفاده كند. انجمن علوم تمرين و ورزش انگليس (BASES) دفتري براي ثبت نام روانشناسان ورزشي دارد. در كنفرانس ساليانه 1998 بخش روانشناسي انجمن روانشناختي تمرين و ورزش انگليس اصول اعطاي عنوان روانشناس اخبره ورزش (اختصاصاً به افراد واجد شرايط) را تصويب كرد. براي ثبت نام در دفتر BASES به عنوان روانشناس ورزش، يا فرد بايستي ابتدا مدرك روانشناسي و سپس درجه بالاتري در رشته ورزش داشته باشد يا ابتدا مدرك علوم ورزشي و سپس درجه بالاتري در روانشناسي ورزشي بگيرد. براي دستيابي به اجازه نامه از جامعه روانشناختي انگليس، ابتدا بايستي شخص داراي مدارك روانشناسي تاييد شده جامعه روانشناختي انگليس باشد و سپس دوره آموزش كار عملي تحت نظارت بعد از دوره ليسانس مصوب اين جامعه را بگذارند.مباحثي پيرامون اعتبار بخشي روانشناسان ورزش وجود دارد. طرح نام نويسي BASES از روانشناسان ورزش تنها از 1992 پا به عرصه وجود گذاشت و تعداد زيادي از روانشناساني كه قبلاً به عنوان روانشناسان ورزش كار مي كردند يا نام نويسي نكردند و يا واجدالشرايط تشخيص داده نشدند. آنشيل (1992) خاطر نشان ساخت بسياري از روانشناسان كه تمام وقت با ورزشكاران كار مي كردند، يا فرصت لازم براي جمع آوري مدارك را پيدا نكردند، يا اصلاً تمايلي به ادامه روند طولاني مدت شيوه‌هاي مورد نياز براي نام نويسي را نداشتند و بدين ترتيب اين نام نويسي برخي از مجربترين اساتيد در حوزه روانشناسي ورزش انگليس را در بر نمي گيرد.از طرف ديگر، نام نويسي اجباري ملاكي براي رهايي عموم از ترديدها يا شناخت روانشناسان ورزشي غير واجد شرايط را فراهم آورد. موضوع اعتباربخشي روشي براي مجبور ساختن كساني است كه از عنوان روانشناس استفاده مي كنند، تا قانوناً ثبت نام نمايند، به طوري كه هم اكنون اين موضوع در برخي از كشورها به واقعيت پيوسته است و احتمال دارد اين مورد در قرن آينده در انگليس نيز انجام پذيرد.راجع به سوال دوم بايد گفت، كار روانشناسان ورزش كاملاً متنوع است. انجمن روانشناسي ورزش اروپا (1996) سه تكليف مهم مربوط به روانشناسان ورزش را شناسايي كرد.· پژوهش: تحقيق در همه جنبه هاي روانشناسي ورزش؛ هم نظري و هم عملي.· تعليم و تربيت: آموزش دانشجويان، كارمندان و ورزشكاران در حوزه روانشناسي.· كاربرد: اندازه گيري و مداخله در مسائل مربوط به ورزش. اين جنبه مي تواند شامل عمل به عنوان مشاور براي كل تيم يا مشاوره كردن با تك تك اعضاي تيم باشد.به دليل اين كه روانشناسي ورزش رشته اي جديد و گسترده است، اين امكان براي روانشناسان ورزش هست تا دانسته هايشان رادر تمام جنبه ها رشد دهند. امروزه، ملاحظه خواهيد كرد كه رشته هاي تخصصي بسيار زيادي در روانشناسي ورزش شكل گرفته است. براي مثال يك روانشناس ممكن است متخصص حوزه انگيزش باشد (به فصل 8 مراجعه كنيد). آنها ممكن است صرفاً در موضوع انگيزش به پژوهش بپردازند، به مربيان راجع به انگيزش آموزش دهند و ممكن است با افراد ورزشكار در جهت بهبود انگيزشان كار كنند.(جارويس، 1380، ص19)







نقد عملكرد ورزشيسطح انگيختگي كنترل و هدايت انرژيفنون آرميدگيتمرين تجسميتمركزاطمينان
بخش اول:«نقد عملكرد ورزشي»اغلب ورزشكاران بيش از 15 ساعت در هفته را به تمرين اختصاص مي دهند. هزينه‌هايي را هم كه صرف تجهيزات، بيمه، مربيگري، و مسافرت آنان مي شود، به اين زمان تمرين بايد اضافه كنيم. در مجموع تمام اين تلاشها و مخارج براي “اجراي خوب” در مسابقات مهم صرف مي شود.با چنين سرمايه گذاريي، تعجبي ندارد كه هر كس به دنبال پيروزي در رقابت باشد و به همين دليل است كه برنامه هاي روانشناسي ورزشي مورد توجه قرار مي گيرند. يك برنامه استاندارد روانشناسي ورزشي شامل هدف گذاري، تمرين آرميدگي، تجسم و تمرين تمركز است. چنين برنامه اي نيازمند زمان و تلاش است، ولي اين مهارتها در ساير زمينه هاي زندگي مانند مطالعه و كار نيز بكار مي آيند، بنابراين عموماً سرمايه گذاري در آن مقرون به صرفه است.برخي از روشها و مهارتها مانند تمرينات آرميدگي، پيش از اينكه با اطمينان در مسابقات مهم به كار گرفته شوند، به تمرين زيادي نياز دارند، اما برخي ديگر چنين نيستند. يكي از اين فعاليتها كه ورزشكاران مي توانند فوراً از آن سود ببرند و به شيوه‌اي آسان آن را انجام دهند، نقد عملكرد ورزشي است.يك نقد عملكرد موثر: اطمينان از افزايش مي دهد، براي هر نوبت تمرين، هدف را مشخص مي كند؛ به تكميل راهبرد رقابتهاي آتي كمك مي كند؛ و زيان عملكرد ضعيف را به حداقل مي رساند.طرح زير، پيامدهاي احتمالي يك مسابقه را به شكلي ساده نشان مي دهد. اجازه دهيد تا هر موقعيت را به طور جداگانه بررسي كنيم و ببينيم كه گذراندن چند دقيقه از وقت به نقد عملكرد، چه ارزشي خواهد داشت.(وينتر، مارتيز، 1379، ص27) الف) عملكرد خوب، برداين، حالتي است كه ورزشكاران براي آن تلاش مي كنند و زماني كه اتفاق بيفتد، بايد آن را جشن گرفت؛ بويژه اگر در يك مسابقه مهم رخ دهد.احتمالاً شما از اينكه خوب عمل كرده ايد و بازي را برده ايد، احساس رضايت مي‌كنيد. نقد عملكرد مي تواند براي ايجاد اطمينان و تقويت رفتار خوبي كه انجام داده‌ايد، مفيد باشد. بسياري از ورزشكاران نخبه تمايل دارند از اجراي خود يك مرور ذهني به عمل آورند، مسابقه را تجسم كنند و احساس موفقيت را فراخواني نمايند. اما عده اي هم پس از يك اجراي خوب ورزشي جشن مي گيرند و انتقاد از عملكرد خود را فراموش مي كنند؛ كه كار بسيار ساده اي است.به هر حال، نقد عملكرد ورزشي، و نه نقد نتيجه مسابقه، يك سرمايه گذاري مدبرانه است. در يك نقد عملكرد، شما بر اعتماد به نفس خود، و اينكه فشار را چقدر خوب تحمل كرده ايد، و يا تمركز خود را چگونه حفظ نموده ايد، تاكيد مي كنيد. سعي كنيد كه به پذيرفتن اجراي خوبتان بسنده نكنيد؛ بلكه به خود پاداش دهيد، رفتار مثبتي با خود داشته باشيد، و بيش از همه به خاطر داشته باشيد كه عاملي باعث اجراي خوب شما شد.(وينتر، مارتيز، 1379، ص28)ب) عملكرد خوب، باختوزشكار نخبه باخت را دوست ندارد؛ ولي اين واقعيت را مي پذيرد كه با وجود خوب عمل كردن و بهترين بازي خود را عرضه كردن، بازهم احتمال باخت وجود دارد. در نتيجه، پس از باخت خود بسختي تلاش مي كند تا افسرده و آشفته نشود و در عوض، به جنبه هاي مثبت اجراي خود فكر كنند. آنها به طور حتم، راهبردها و برنامه هاي تمريني خود را براي بهتر عمل كردن در نوبت بعد، مرور مي كنند، ولي با سرزنش كردن خود به خاطر چيزي كه در كنترل آنها نبوده است، اعتماد به نفس خود را نابود نمي كنند. بله، اندكي زجرآور است كه خوب اجرا كنيد، ولي برنده نشويد، و خيلي طبيعي است كه به احساسات شما لطمه وارد شود. اما بايد كيفيت عملكرد خود را بازشناسي كنيد. فقط به نتيجه فكر نكنيد. كمي هم به شيوه اي فكر كنيد كه با آن با موقعيت سخت برخورد كرده ايد. به شيوه اي فكر كنيد كه تمركز كرده ايد؛ و به روشي كه با استفاده از آن تا پايان مسابقه مصمم مانده ايد. اين حالتهاي رواني، مفيد و موثرند. آنها را ناديده نينگاريد؛ زيرا در اين صورت، بار ديگر كه به آنها نياز داريد، در اختيار شما نخواهند بود.(وينتر، مارتيز، 1379، ص28)ج) عملكرد ضعيف، برداين حالت اغلب در رقابتهاي محلي كه حريف زياد قوي نيست، رخ مي دهد. معمولاً ورزشكاران ناپخته با قبول ستايشها و تحسينهايي كه به خاطر برنده شدن از آنها مي شود، خودشان را گول مي زنند. از سوي ديگر، ورزشكاران پخته و بالغ كه به پيشرفت مي انديشند، از مردم به خاطر حسن ظنشان تشكر مي كنند؛ و در عين حال با جديت به كار مي پردازند تا عملكرد ضعيف مجدداً تكرار نشود.(وينتر، مارتيز، 1379، ص28)گاهي وارد رقابتي مي شويد كه در آن، حريف خود را به آساني شكست مي‌دهيد. در اين زمان:· عملكرد خود را چگونه به طورعيني نقد مي كنيد؟· آيا تمركز ضعيف خود را به فراموشي مي سپاريد و يا سعي مي كنيد كه از اين موقعيت درس بگيريد و براي دفعه بعد طرح بهتري بريزيد؟د) عملكرد ضعيف، باختاحتمالاً ترجيح مي دهيد چنين نتيجه اي را فراموش كنيد. مسلماً زماني كه نقد خود را به انجام رسانديد، فراموش كردن بهترين كاري است كه مي توانيد انجام دهيد. بهترين روش اين است كه شخص ديگري در انتقاد به شما كمك كند تا از عدم درك صحيح انتقاد به وسيله افسردگي طبيعي، جلوگيري به عمل آيد. اگرنقد به طورعيني و واقعي انجام شود، به راههاي مثبتي براي ارتقاي عملكرد آتي شما منجر خواهد شد.  در ابتدا، احتمالاً شما را دلداري نخواهند داد؛ ولي اغلب ورزشكاران برجسته به شما خواهند گفت كه آنها مهمترين درسهاي خود را از بدترين اجراهاي خود آموخته اند.(وينتر، مارتيز، 1379، ص28)خلاصهدر ورزش، هيچ پديده اي جاي تجربه را نمي گيرد. اما در عين حال، به نظر مي‌رسد كه برخي از ورزشكاران از برخي ديگر سريعتر مي آموزند. علت اين است كه آنها براي آموختن و درس گرفتن از عملكرد خود اهميت بيشتري قائلند.(وينتر، مارتيز، 1379، ص31)

تئوري هاي درمان هاي عود مصرف تنظيم هيجاني و نشخوار فكري

تئوري هاي زير بنايي درمان هاي جلوگيري از عود مصرف موادپايه هاي نظري براي درمان هاي جلوگيري از عود مصرف مواد كنوني منجمله مدل درماني ماتريكس به تئوريسين هاي رفتار گرا و شناخت گرا كه در واقع نوعي جدايي از ديدگاه روان كاوي محض بوده است، برمي گردد. تاد و بوهارت (1999، ترجمه فيروز بخت، 1379) بيان مي دارند كه «رفتار گرايي اوليه از جهت مخالفت با برداشت هاي ذهن گرايانه و تأكيد بر رفتارها و وضعيت هاي قابل مشاهده، مغاير روان درماني سنتي بوده، به عنوان مثال رفتارگرايان افراطي همچون بي. اف. اسكينر معتقدند بدون توجه به آنچه در سر انسان ها مي گذرد با اتكاي صرف به اصول يادگيري و شرطي شدن مي توان رفتار انسان را تبين كرد» (ص 343). بنا به گفتۀ  كُري (2005، ترجمه سيد محمدي، 1389)، «رويكرد رفتاري از دهۀ 1950 و اوايل دهۀ 1960 آغاز شد، رفتار درماني امروزي را با در نظر گرفتن چهار زمينۀ گسترش عمده مي توان شناخت: «شرطي سازي كلاسيك» توسط ايوان پترويج پاولف، «شرطي سازي كنشگر» توسط جوزف ولپي و بي اف اسكينر، «نظريۀ يادگيري اجتماعي» توسط آلبرت بندورا و ريچارد والترز ، و «درمان هاي شناختي-رفتاري» توسط آلبرت اليس، آرون بك، و دونالد مايكنبام» (صص 6-254). رفته رفته گرايش به سمت درمان هايي كه بر يايۀ شناخت افراد بودند شكل گرفت. «شناخت درماني جديد از اواسط دهۀ 1950 ميلادي با رفتار درماني عقلاني- هيجاني آلبرت اليس آغاز شد، رويكرد اليس كه به روش ABC معروف است، بر اين اساس بنا نهاده شده كه چگونه وقايع يا «حوادث تحريك كننده» تحت تأثير «باورهاي ما» قرار گرفته و در نتيجۀ اين باورها «واكنش هاي عاطفي و يا عواقب رفتاري» ايجاد مي شود» (شاملو، 1387، ص 6-285). «آرون تي. بك كه در سال 1921 در آمريكا متولد شد همانند آلبرت اليس، از خاستگاه روان كاوي به پيشگامي درمان شناختي رسيد، موضوع پژوهش اوليه و تمركز باليني او افسردگي بود، اما به اختلال هاي سوء مصرف مواد، اختلال هاي اضطرابي، و اختلال هاي شخصيت گسترش يافت» (پروچاسكا و نوركراس، 1999، ترجمه سيد محمدي، 1389 ،صص 4-423). چگونگي ابداع رفتار درماني شناختي ريشه در مجموعه اي از تحقيقات و تئوري هاي افراد ذكر شده دارد ولي مؤسس اصلي آن آرون بك مي باشد. «مشاهدات او از افكار و احساسات بيماران با تئوري هاي روان كاوي رايج جور نبود، همزمان با آرون بك، تعدادي از روان شناسان در آمريكا هم در حال بررسي عقايد اسكينر در مورد شرطي سازي كنشي براي مشكلات باليني بودند كه تركيبي از اين كاووش ها منجر به ابداع «رفتار درماني شناختي» توسط آرون بك شد» (ديويدسون، 2008، ص 1). امروزه از اين درمان و تركيب آن با ديگر درمان ها براي درمان اعتياد و جلوگيري از عود مصرف مواد استفاده مي شود.
دانلود پايان نامه

2-2-16  تئوري ها در خصوص نشخوار فكريپايه هاي نظري براي نشخوار فكري هم به آرون بك برمي گردد. او تئوري «مدل شناختي آسيب پذيري به استرس در افسردگي» را در سال 1967 ارائه داد و اضافه كرد كه افرادي كه هم سبك شناختي منفي دارند و هم تمايل به نشخوار فكري روي اين شناخت هاي منفي در پاسخ به حوادث استرس زاي زندگي دارند (كه همان تئوري نشخوار فكري در پاسخ به استرس» توسط بك است)، احتمال زيادي دارد كه افسردگي در آنها آغاز شود (رابينسون و آلوي، 2003). از نظر ارتباط اين تئوري با عود مصرف مواد بايد گفت كه در مدل بك بيان مي شود كه باورهاي هسته اي (كه بر تفكر و نگرش فرد از جهان اثر مي گذارند)، در مواجهه با برانگيزاننده هاي معيني مثل حالات هيجاني منفي (افسردگي، خستگي و عصبانيت)، حالات فيزيكي (علايم ترك، درد) يا مسائل بيروني (مكان هاي مرتبط با مصرف مواد) فعال مي شوند، فعال شدن اين باورها، موجب برانگيخته شدن باورهاي مرتبط با مواد و افكار خودآيند مي شوند (بك، 1993). ارتباط بين اعتياد و شناخت هاي منفي هم به اثبات رسيده است. (گولد، 2010) بيان مي دارد كه اعتياد، از ديد روان شناسي و نورولوژيكي نوعي اختلال ناشي از تغيير در شناخت افراد است، اين محقق همچنين بيان مي دارد كه نواحي مغزي و فرايندهاي عصبي كه به اعتياد مربوطند با نواحي از مغز كه اعمال شناختي از قبيل يادگيري، حافظه، استدلال منطقي، و كنترل تكانش را رهبري مي كنند، همپوشي زيادي دارند. نالن هاكسما، نظريه پرداز ديگري است كه به پيروي از تئوري «مدل شناختي آسيب پذيري به استرس در افسردگي» آرون بك، «تئوري سبك هاي پاسخ در افسردگي» را و سپس «تئوري سبك پاسخ نشخواري» را در سال 1991 ارائه داد. موريسون و اُكانر (2005) بيان مي دارند كه سبك پاسخ نشخواري يا نشخوار فكري به عنوان افكار و رفتارهايي كه در پاسخ به خلق منفي يا غمگين داده مي شوند، تعريف مي شود كه نتيجۀ آن تمركز فرد بر علتها و عواقب هيجاناتشان است كه اين امر منجر به عدم توانايي فرد براي تمركز بر انجام فعاليت هايي كه حواس را از آن هيجان پرت مي كند، مي­شود. در تحقيقي كه توسط جاست و آلوي (1997) انجام شد اين تئوري مورد آزمايش قرار گرفت، در اين تحقيق آزمودني هاي غيرافسرده كه در پاسخ به علائم افسردگي سبك پاسخ نشخواري داشتند احتمال اينكه دوره هاي افسردگي را در طول 18 ماه تجربه كنند بيشتر از آزمودني هايي بود كه از «پرت كردن حواس» در پاسخ به علائم افسردگي استفاده مي كردند. رود (2011) بيان مي دارد كه «نشخوار فكري متمركز بر هيجانات» كه نقش كليدي در تئوري سبك هاي پاسخ نالن هاكسما بازي مي كند، يك تئوري شناختي توانمند است كه به خصوص براي شرح اختلاف جنس در افسردگي به كار مي رود. به گفتۀ رود، نالن هاكسما در سال 1994 تئوري سبك هاي پاسخ خود را به «مدل دياتز- استرس» دوباره مفهوم سازي كرده است، اين تئوري بيان مي دارد كه نشخوار فكري متمركز بر هيجان در افراد مستعد به استرس، آسيب پذيري افسردگي را تشديد مي بخشد. نالن هاكسما و هارل (2002) و نالن هاكسما و همكاران (2007)، «مدل دياتز- استرس» را به عنوان فاكتور آسيب پذيري براي سوء مصرف مواد شرح داده اند. در مطالعه اي كه با استفاده از نمونۀ دانشجويان كالج انجام شد، نالن هاكسما و مارو (1991، به نقل از اسكيچ و آبلا، 2008) گزارش كردند كه سطح بالاتر نشخوار فكري با تمايل براي در گيري در رفتارهاي بي پروا مانند سوء مصرف مواد در پاسخ به خلق افسرده همراه است.
2-2-17  تئوري ها در خصوص تنظيم هيجانيتئوري هاي متفاوتي در اين خصوص وجود دارند. تئوري جدا بودن ذهن از هيجانات، ميراث فلاسفه هاي اخلاقي غرب به خصوص افلاطون و دكارت  مي باشد، اين افراد بيان كردند كه هيجانات از نظر اخلاقي در مرتبه اي پايين تر و در نتيجه محتاج تنظيم به وسيلۀ ذهن مي باشند (چمبرز و همكاران، 2009)، اما ارسطو و هيوم  هيجانات را در روشني مثبت تري مي ديدند و آنها را كمتر محتاج تنظيم هاي سخت به وسيلۀ ذهن مي­دانستند (گراس، 1998). سنت روان كاوي يك عامل مهم براي مطالعات حاضر در مورد تنظيم هيجاني است، اين سنت از فرويد سرچشمه مي گيرد. گراس بيان مي دارد كه فرويد بر دو نوع تنظيم هيجاني در مورد اضطراب تأكيد مي كرد، اولي تنظيم اضطراب هايي كه مربوط به «من» هستند و بر پايۀ واقعيت مي باشند، دوم تنظيم اضطراب هايي كه مربوط به «نهاد» و يا «فرامن» هستند؛ مكانيزم هاي دفاعي «من» به فرايندهايي مي­گويند كه هر دو نوع اين اضطراب ها را تنظيم مي كنند. بنا به گفتۀ گراس (2002، a)، منشأ مطالعه در بارۀ تنظيم هيجاني، مربوط به بيش از يك قرن پيش به تئوريسين هاي روان كاوي در بارۀ دفاع هاي رواني (فرويد 1946) است. دومين مرحلۀ منشأ مطالعه در بارۀ تنظيم هيجاني به استرس و سنت انطباق (لازاروس 1966) برمي گردد. امروزه كار روي تنظيم هيجاني كودكان (تامپسون 1991) و بزرگسالان (گراس، 1998) ادامه دارد.

تئوري ها در خصوص اعتياد و عود مصرفت

تئوري ها در خصوص اعتياد و عود مصرفتئوري هاي متفاوتي براي اعتياد و عود مصرف مواد ارائه شده اند كه هر كدام از آنها روي جنبۀ خاصي از عوامل مرتبط به اعتياد و عود مصرف تكيه مي كنند:
2-2-15-1 تئوري انگيزهبر اساس گفتۀ (وست و هاردي، 2005)، «تئوري انگيزه» در مورد اعتياد بيان مي كند كه سيستم انگيزه اي انسان از محيط داخلي مانند هيجانات و محيط خارجي مانند محركات محيطي تأثير مي پذيرد؛  تئوري مرتبط به اين مبحث «تئوري ذهن ناپايدار» است كه بيان مي دارد ذهن انسان به گونه اي تكامل يافته كه ذاتاً ناپايدار و به محرك هاي برانگيزاننده و حوادث جزيي حساس است. نبود بالانس به عنوان مثال در افراد معتاد، مسئول تحريك شدن با محرك هاي برانگيزانندۀ مصرف مواد و عود مصرف مواد است. 
2-2-15-2 تئوري جلوگيري از عود مصرف مواد مارلات و گوردون  «تئوري جلوگيري از عود مصرف مواد» توسط مارلات و گوردن در سال 1985 بر اساس تئوري يادگيري اجتماعي و شناختي ارائه شد؛ اين محققان مجموعه اي از عواملي را كه منجر به عود مصرف مي شوند را با استراتژي هاي شناختي و رفتاري تركيب كرده و مدل خود را ارائه دادند (لارمير و همكاران، 1999). بر اساس مدل شناختي رفتاري مارلات و گوردون، فقدان مهارت هاي مناسب مانند قاطعيت و داشتن افكار ناكارآمد در زمان مواجه شدن با موقعيت هاي پرخطر و يا استرس زا منجر به عود مصرف مواد مي شوند (برزلين و همكاران، 2002) و تغيير افكار ناكارآمد و پاسخ هاي انطباقي (ازقبيل تنظيم هيجانات مناسب) منجر به كاهش در عود مصرف مواد مي شود (مارلات و گوردون، 1985، به نقل از برزلين و همكاران، 2002). لارمير و همكاران (1999) هم بيان مي دارند كه مارلات و گوردون در ارائۀ تئوري خود موقعيت هايي را كه باعث عود مصرف مواد مي شوند به دو دستۀ «تعيين كننده هاي آني» و «پيش آيندهاي پنهان» تقسيم بندي كرده اند؛ آني ها شامل موارد موقعيت هاي پر خطر، مهارت هاي انطباقي، انتظارات پيامد، تأثيرات لغزش  و پيش آيندها ي پنهان شامل موارد سبك زندگي، انگيخته ها و ولع مصرف  مي باشند. مداخلات اختصاصي با هدف خنثي كردن اين عوامل صورت مي پذيرد. 
2-2-15-3  تئوري مواجهه با سرنخ«تئوري مواجهه با سرنخ» كه نوعي تئوري يادگيري مي باشد، اقتباس شده از شرطي سازي كلاسيك پاولف مي باشد. «ايوان پترويچ پاولف دانشمند روسي در آغاز قرن بيستم ميلادي به هنگام پژوهش در بارۀ فيزيولوژي غدد بزاقي به نظريۀ شرطي سازي پاسخگر يا كلاسيك رسيد كه نتايج پژوهش ها را در كتاب معروفش با عنوان «بازتاب هاي شرطي» در سال 1927 انتشار داد» (سيف، 1389، ص 166). كانكلين و تيفاني (2002) بيان مي دارند كه بر اساس مدل يادگيري شرطي سازي كلاسيك پاولف، مواد، «محرك غيرشرطي» است، تأثيرات دارو، «پاسخ غيرشرطي» است، شرايطي كه در آن مواد مصرف مي شود، «محرك شرطي» است كه منجر به كاووش دارو و مصرف آن يعني «پاسخ شرطي» مي شود. امروزه درمان مواجهه با سرنخ براي اختلالات متفاوتي كه در آن عاملي (سرنخ) منجر به فعال شدن و شدت يافتن اختلالي مي شود، به كار مي رود. دروموند و همكاران (1995) بيان مي دارند كه «درمان مواجهه با سرنخ  يك روش باليني روتين در درمان اختلالاتي از قبيل فوبيا و وسواس شده و در حوزۀ اعتياد هم نويد بخشي خود را به اثبات رسانده است» (ص 8). مصرف مواد مخدر و عود مصرف آنها چه از نظر باليني و چه از نظر تجربي به صورت قوي با سر نخ ها و محيط ارتباط دارند. كانكلين و تيفاني (2002) بيان مي دارند كه زماني كه يك معتاد با سرنخي كه قبلاً به مصرف مواد مربوط بوده روبرو مي شود پاسخ هايي از قبيل رفتارهاي كاووش دارو و علائم شبيه محروميت در فرد برانگيخته مي شود كه واسطۀ مصرف مواد مي شوند. اين مشاهدات محققان را به اين سمت هدايت كرد كه فايدۀ درماني حذف تأثير ارتباطي سرنخ هاي مواد را مورد ملاحظه قرار دهند. هاورمنز و جانسِن (2003) بيان مي دارند كه درمان مواجهه با سرنخ ، درماني سودمند براي جلوگيري از عود مصرف مواد است كه از نظر تئوريكي قادر است با خاموش كردن پاسخ شرطي شده به مواد مخدر، از عود مصرف مواد جلوگيري كند.

دانلود پايان نامه