دانلود مقالات

مقالات علمي آموزشي رشته هاي برق عمران روانشناسي حسابداري حقوق الهيات علوم اجتماعي تاريخ ادبيات مكانيك صنايع كامپيوتر كشاورزي تربيت بدني

Stunning features of the Mercedes Benz cars
اعتراض به حكم بعد از قطعيت آن - حقوق متهم در قانون آيين دادرسي كيفري جديد
دانلود پايان نامه - كمالگرايي و سرسختي و رضايت زناشويي در دانشجويان متاهل
رابطه بين كيفيت خدمات، اعتماد، ارزش ادراك شده و رضايت و وفاداري مشتريان
توسعه منابع انساني در دستيابي به چابكي سازماني
پژوهش(پايان نامه) : بررسي رابطه بين توسعه بازار مالي و رشد اقتصادي در ايران
سه شنبه ۱۶ اسفند ۰۱

تئوري هاي درمان هاي عود مصرف تنظيم هيجاني و نشخوار فكري

تئوري هاي زير بنايي درمان هاي جلوگيري از عود مصرف موادپايه هاي نظري براي درمان هاي جلوگيري از عود مصرف مواد كنوني منجمله مدل درماني ماتريكس به تئوريسين هاي رفتار گرا و شناخت گرا كه در واقع نوعي جدايي از ديدگاه روان كاوي محض بوده است، برمي گردد. تاد و بوهارت (1999، ترجمه فيروز بخت، 1379) بيان مي دارند كه «رفتار گرايي اوليه از جهت مخالفت با برداشت هاي ذهن گرايانه و تأكيد بر رفتارها و وضعيت هاي قابل مشاهده، مغاير روان درماني سنتي بوده، به عنوان مثال رفتارگرايان افراطي همچون بي. اف. اسكينر معتقدند بدون توجه به آنچه در سر انسان ها مي گذرد با اتكاي صرف به اصول يادگيري و شرطي شدن مي توان رفتار انسان را تبين كرد» (ص 343). بنا به گفتۀ  كُري (2005، ترجمه سيد محمدي، 1389)، «رويكرد رفتاري از دهۀ 1950 و اوايل دهۀ 1960 آغاز شد، رفتار درماني امروزي را با در نظر گرفتن چهار زمينۀ گسترش عمده مي توان شناخت: «شرطي سازي كلاسيك» توسط ايوان پترويج پاولف، «شرطي سازي كنشگر» توسط جوزف ولپي و بي اف اسكينر، «نظريۀ يادگيري اجتماعي» توسط آلبرت بندورا و ريچارد والترز ، و «درمان هاي شناختي-رفتاري» توسط آلبرت اليس، آرون بك، و دونالد مايكنبام» (صص 6-254). رفته رفته گرايش به سمت درمان هايي كه بر يايۀ شناخت افراد بودند شكل گرفت. «شناخت درماني جديد از اواسط دهۀ 1950 ميلادي با رفتار درماني عقلاني- هيجاني آلبرت اليس آغاز شد، رويكرد اليس كه به روش ABC معروف است، بر اين اساس بنا نهاده شده كه چگونه وقايع يا «حوادث تحريك كننده» تحت تأثير «باورهاي ما» قرار گرفته و در نتيجۀ اين باورها «واكنش هاي عاطفي و يا عواقب رفتاري» ايجاد مي شود» (شاملو، 1387، ص 6-285). «آرون تي. بك كه در سال 1921 در آمريكا متولد شد همانند آلبرت اليس، از خاستگاه روان كاوي به پيشگامي درمان شناختي رسيد، موضوع پژوهش اوليه و تمركز باليني او افسردگي بود، اما به اختلال هاي سوء مصرف مواد، اختلال هاي اضطرابي، و اختلال هاي شخصيت گسترش يافت» (پروچاسكا و نوركراس، 1999، ترجمه سيد محمدي، 1389 ،صص 4-423). چگونگي ابداع رفتار درماني شناختي ريشه در مجموعه اي از تحقيقات و تئوري هاي افراد ذكر شده دارد ولي مؤسس اصلي آن آرون بك مي باشد. «مشاهدات او از افكار و احساسات بيماران با تئوري هاي روان كاوي رايج جور نبود، همزمان با آرون بك، تعدادي از روان شناسان در آمريكا هم در حال بررسي عقايد اسكينر در مورد شرطي سازي كنشي براي مشكلات باليني بودند كه تركيبي از اين كاووش ها منجر به ابداع «رفتار درماني شناختي» توسط آرون بك شد» (ديويدسون، 2008، ص 1). امروزه از اين درمان و تركيب آن با ديگر درمان ها براي درمان اعتياد و جلوگيري از عود مصرف مواد استفاده مي شود.
دانلود پايان نامه

2-2-16  تئوري ها در خصوص نشخوار فكريپايه هاي نظري براي نشخوار فكري هم به آرون بك برمي گردد. او تئوري «مدل شناختي آسيب پذيري به استرس در افسردگي» را در سال 1967 ارائه داد و اضافه كرد كه افرادي كه هم سبك شناختي منفي دارند و هم تمايل به نشخوار فكري روي اين شناخت هاي منفي در پاسخ به حوادث استرس زاي زندگي دارند (كه همان تئوري نشخوار فكري در پاسخ به استرس» توسط بك است)، احتمال زيادي دارد كه افسردگي در آنها آغاز شود (رابينسون و آلوي، 2003). از نظر ارتباط اين تئوري با عود مصرف مواد بايد گفت كه در مدل بك بيان مي شود كه باورهاي هسته اي (كه بر تفكر و نگرش فرد از جهان اثر مي گذارند)، در مواجهه با برانگيزاننده هاي معيني مثل حالات هيجاني منفي (افسردگي، خستگي و عصبانيت)، حالات فيزيكي (علايم ترك، درد) يا مسائل بيروني (مكان هاي مرتبط با مصرف مواد) فعال مي شوند، فعال شدن اين باورها، موجب برانگيخته شدن باورهاي مرتبط با مواد و افكار خودآيند مي شوند (بك، 1993). ارتباط بين اعتياد و شناخت هاي منفي هم به اثبات رسيده است. (گولد، 2010) بيان مي دارد كه اعتياد، از ديد روان شناسي و نورولوژيكي نوعي اختلال ناشي از تغيير در شناخت افراد است، اين محقق همچنين بيان مي دارد كه نواحي مغزي و فرايندهاي عصبي كه به اعتياد مربوطند با نواحي از مغز كه اعمال شناختي از قبيل يادگيري، حافظه، استدلال منطقي، و كنترل تكانش را رهبري مي كنند، همپوشي زيادي دارند. نالن هاكسما، نظريه پرداز ديگري است كه به پيروي از تئوري «مدل شناختي آسيب پذيري به استرس در افسردگي» آرون بك، «تئوري سبك هاي پاسخ در افسردگي» را و سپس «تئوري سبك پاسخ نشخواري» را در سال 1991 ارائه داد. موريسون و اُكانر (2005) بيان مي دارند كه سبك پاسخ نشخواري يا نشخوار فكري به عنوان افكار و رفتارهايي كه در پاسخ به خلق منفي يا غمگين داده مي شوند، تعريف مي شود كه نتيجۀ آن تمركز فرد بر علتها و عواقب هيجاناتشان است كه اين امر منجر به عدم توانايي فرد براي تمركز بر انجام فعاليت هايي كه حواس را از آن هيجان پرت مي كند، مي­شود. در تحقيقي كه توسط جاست و آلوي (1997) انجام شد اين تئوري مورد آزمايش قرار گرفت، در اين تحقيق آزمودني هاي غيرافسرده كه در پاسخ به علائم افسردگي سبك پاسخ نشخواري داشتند احتمال اينكه دوره هاي افسردگي را در طول 18 ماه تجربه كنند بيشتر از آزمودني هايي بود كه از «پرت كردن حواس» در پاسخ به علائم افسردگي استفاده مي كردند. رود (2011) بيان مي دارد كه «نشخوار فكري متمركز بر هيجانات» كه نقش كليدي در تئوري سبك هاي پاسخ نالن هاكسما بازي مي كند، يك تئوري شناختي توانمند است كه به خصوص براي شرح اختلاف جنس در افسردگي به كار مي رود. به گفتۀ رود، نالن هاكسما در سال 1994 تئوري سبك هاي پاسخ خود را به «مدل دياتز- استرس» دوباره مفهوم سازي كرده است، اين تئوري بيان مي دارد كه نشخوار فكري متمركز بر هيجان در افراد مستعد به استرس، آسيب پذيري افسردگي را تشديد مي بخشد. نالن هاكسما و هارل (2002) و نالن هاكسما و همكاران (2007)، «مدل دياتز- استرس» را به عنوان فاكتور آسيب پذيري براي سوء مصرف مواد شرح داده اند. در مطالعه اي كه با استفاده از نمونۀ دانشجويان كالج انجام شد، نالن هاكسما و مارو (1991، به نقل از اسكيچ و آبلا، 2008) گزارش كردند كه سطح بالاتر نشخوار فكري با تمايل براي در گيري در رفتارهاي بي پروا مانند سوء مصرف مواد در پاسخ به خلق افسرده همراه است.
2-2-17  تئوري ها در خصوص تنظيم هيجانيتئوري هاي متفاوتي در اين خصوص وجود دارند. تئوري جدا بودن ذهن از هيجانات، ميراث فلاسفه هاي اخلاقي غرب به خصوص افلاطون و دكارت  مي باشد، اين افراد بيان كردند كه هيجانات از نظر اخلاقي در مرتبه اي پايين تر و در نتيجه محتاج تنظيم به وسيلۀ ذهن مي باشند (چمبرز و همكاران، 2009)، اما ارسطو و هيوم  هيجانات را در روشني مثبت تري مي ديدند و آنها را كمتر محتاج تنظيم هاي سخت به وسيلۀ ذهن مي­دانستند (گراس، 1998). سنت روان كاوي يك عامل مهم براي مطالعات حاضر در مورد تنظيم هيجاني است، اين سنت از فرويد سرچشمه مي گيرد. گراس بيان مي دارد كه فرويد بر دو نوع تنظيم هيجاني در مورد اضطراب تأكيد مي كرد، اولي تنظيم اضطراب هايي كه مربوط به «من» هستند و بر پايۀ واقعيت مي باشند، دوم تنظيم اضطراب هايي كه مربوط به «نهاد» و يا «فرامن» هستند؛ مكانيزم هاي دفاعي «من» به فرايندهايي مي­گويند كه هر دو نوع اين اضطراب ها را تنظيم مي كنند. بنا به گفتۀ گراس (2002، a)، منشأ مطالعه در بارۀ تنظيم هيجاني، مربوط به بيش از يك قرن پيش به تئوريسين هاي روان كاوي در بارۀ دفاع هاي رواني (فرويد 1946) است. دومين مرحلۀ منشأ مطالعه در بارۀ تنظيم هيجاني به استرس و سنت انطباق (لازاروس 1966) برمي گردد. امروزه كار روي تنظيم هيجاني كودكان (تامپسون 1991) و بزرگسالان (گراس، 1998) ادامه دارد.

تئوري ها در خصوص اعتياد و عود مصرفت

تئوري ها در خصوص اعتياد و عود مصرفتئوري هاي متفاوتي براي اعتياد و عود مصرف مواد ارائه شده اند كه هر كدام از آنها روي جنبۀ خاصي از عوامل مرتبط به اعتياد و عود مصرف تكيه مي كنند:
2-2-15-1 تئوري انگيزهبر اساس گفتۀ (وست و هاردي، 2005)، «تئوري انگيزه» در مورد اعتياد بيان مي كند كه سيستم انگيزه اي انسان از محيط داخلي مانند هيجانات و محيط خارجي مانند محركات محيطي تأثير مي پذيرد؛  تئوري مرتبط به اين مبحث «تئوري ذهن ناپايدار» است كه بيان مي دارد ذهن انسان به گونه اي تكامل يافته كه ذاتاً ناپايدار و به محرك هاي برانگيزاننده و حوادث جزيي حساس است. نبود بالانس به عنوان مثال در افراد معتاد، مسئول تحريك شدن با محرك هاي برانگيزانندۀ مصرف مواد و عود مصرف مواد است. 
2-2-15-2 تئوري جلوگيري از عود مصرف مواد مارلات و گوردون  «تئوري جلوگيري از عود مصرف مواد» توسط مارلات و گوردن در سال 1985 بر اساس تئوري يادگيري اجتماعي و شناختي ارائه شد؛ اين محققان مجموعه اي از عواملي را كه منجر به عود مصرف مي شوند را با استراتژي هاي شناختي و رفتاري تركيب كرده و مدل خود را ارائه دادند (لارمير و همكاران، 1999). بر اساس مدل شناختي رفتاري مارلات و گوردون، فقدان مهارت هاي مناسب مانند قاطعيت و داشتن افكار ناكارآمد در زمان مواجه شدن با موقعيت هاي پرخطر و يا استرس زا منجر به عود مصرف مواد مي شوند (برزلين و همكاران، 2002) و تغيير افكار ناكارآمد و پاسخ هاي انطباقي (ازقبيل تنظيم هيجانات مناسب) منجر به كاهش در عود مصرف مواد مي شود (مارلات و گوردون، 1985، به نقل از برزلين و همكاران، 2002). لارمير و همكاران (1999) هم بيان مي دارند كه مارلات و گوردون در ارائۀ تئوري خود موقعيت هايي را كه باعث عود مصرف مواد مي شوند به دو دستۀ «تعيين كننده هاي آني» و «پيش آيندهاي پنهان» تقسيم بندي كرده اند؛ آني ها شامل موارد موقعيت هاي پر خطر، مهارت هاي انطباقي، انتظارات پيامد، تأثيرات لغزش  و پيش آيندها ي پنهان شامل موارد سبك زندگي، انگيخته ها و ولع مصرف  مي باشند. مداخلات اختصاصي با هدف خنثي كردن اين عوامل صورت مي پذيرد. 
2-2-15-3  تئوري مواجهه با سرنخ«تئوري مواجهه با سرنخ» كه نوعي تئوري يادگيري مي باشد، اقتباس شده از شرطي سازي كلاسيك پاولف مي باشد. «ايوان پترويچ پاولف دانشمند روسي در آغاز قرن بيستم ميلادي به هنگام پژوهش در بارۀ فيزيولوژي غدد بزاقي به نظريۀ شرطي سازي پاسخگر يا كلاسيك رسيد كه نتايج پژوهش ها را در كتاب معروفش با عنوان «بازتاب هاي شرطي» در سال 1927 انتشار داد» (سيف، 1389، ص 166). كانكلين و تيفاني (2002) بيان مي دارند كه بر اساس مدل يادگيري شرطي سازي كلاسيك پاولف، مواد، «محرك غيرشرطي» است، تأثيرات دارو، «پاسخ غيرشرطي» است، شرايطي كه در آن مواد مصرف مي شود، «محرك شرطي» است كه منجر به كاووش دارو و مصرف آن يعني «پاسخ شرطي» مي شود. امروزه درمان مواجهه با سرنخ براي اختلالات متفاوتي كه در آن عاملي (سرنخ) منجر به فعال شدن و شدت يافتن اختلالي مي شود، به كار مي رود. دروموند و همكاران (1995) بيان مي دارند كه «درمان مواجهه با سرنخ  يك روش باليني روتين در درمان اختلالاتي از قبيل فوبيا و وسواس شده و در حوزۀ اعتياد هم نويد بخشي خود را به اثبات رسانده است» (ص 8). مصرف مواد مخدر و عود مصرف آنها چه از نظر باليني و چه از نظر تجربي به صورت قوي با سر نخ ها و محيط ارتباط دارند. كانكلين و تيفاني (2002) بيان مي دارند كه زماني كه يك معتاد با سرنخي كه قبلاً به مصرف مواد مربوط بوده روبرو مي شود پاسخ هايي از قبيل رفتارهاي كاووش دارو و علائم شبيه محروميت در فرد برانگيخته مي شود كه واسطۀ مصرف مواد مي شوند. اين مشاهدات محققان را به اين سمت هدايت كرد كه فايدۀ درماني حذف تأثير ارتباطي سرنخ هاي مواد را مورد ملاحظه قرار دهند. هاورمنز و جانسِن (2003) بيان مي دارند كه درمان مواجهه با سرنخ ، درماني سودمند براي جلوگيري از عود مصرف مواد است كه از نظر تئوريكي قادر است با خاموش كردن پاسخ شرطي شده به مواد مخدر، از عود مصرف مواد جلوگيري كند.

دانلود پايان نامه

3-10-مزاج مكان ومكان مزاجها

3-10-مزاج مكان ومكان مزاجها

مكان هاي مختلف ، تاثيرات متفاوتي در مزاج انسان مي گذارد .مزاج مناطق كوهستاني، سرد و خشك است. مزاج مناطق بياباني، گرم و خشك است .مناطق كنار دريا كه كوه در جنوب آنها واقع مي باشد، سرد و تر مي باشد .[1] به طور كلي هر قدر جسم به مبداتوليد خود (مبدانور )نزديكتر باشد داراي حرارت بيشتر خواهد بود و اين حرارت از حركت به وجود مي آيد و مبدا وجود جسم "حركت"مي باشد كه علت العلل وجود كليه اشياءموجود است .حرارت، انبساط و گستردگي بوجود مي آورد ،در نتيجه هر قدر جسم به مبدأنزديك تر باشد گرمتر و منبسط تر خواهد بود و هر چه ازمبدأ دورتر مي شود از حركت آن كم شده ، به فشردگي نزديكتر مي گرددودر نتيجه خشك تر و شكننده تر هم مي شود . بنابراين هم قابل تجزيه و هم قابل تكثير ومتعدد شده و شكل آن نيز مختلف مي شود[2] . در انسان هم به همين صورت است به همان اندازه كه در معرض حرارت خورشيد با شد ويا در شهرمحل سكونت گرما زياد باشد و يا به بدن حرارت دهد گرم مزاج و هرقدر از حرارت دور قرار گيرد و يا محل سكونت سرماي زياد داشته باشد.شخص به سرد مزاجي بيشتر گرايش دارد.

خصوصيات آب و هواي خوب، براي مزاج آدمي و تاثيرات اقاليم مختلف بر روي هوا و تاثيرپذيري آب و هوا از شرايط جغرافيايي چون كوه و باد و دريا و حتي تأثير افلاك و ستارگان و تدابير هر يك از آنها همه در جاي خود بيان شده است.آدمي از زندگي در برخي اماكن مانند نواحي اطراف بركه ها ، بيشه ها و مزارع كلم وتره و سير و باغ هاي انجير و گردو به علت آميخته بودن هواي آنها به بخارات فاسد نهي مي شود .[3]

اگر مزاج محل زندگي گرم باشد ، عفونتها در آن مكان زياد است وبر عكس اگر محل زندگي، در كنار ساحل دريا باشد به علت رطوبت،عفونت نمي پذيرد[4]پس در هر مكاني با توجه به آب و هواي آن منطقه و مزاج خود شخص و با توجه به نوع  تغذيه مي توان مزاج را متعادل كرد.و اينكه رطوبت ،از عفونت جلوگيري مي كند و گرمي زياد،باعث بروزعفونت مي شود.

هر يك از مزاجها با توجه به طبيعت خود،جايگاهي در طبيعت دارد.قدما مى‏گفتند هريك از عناصر چهارگانه مكانى طبيعى داردكه در آنجا ساكن است. مكان طبيعى خاك در مركز است و مكان آب بر روى خاك و مكان هوا روى آب و مكان آتش در بالاى همه و محيط بر كره هواست و اگر جسمى را از مكان طبيعى خود خارج كنيم مثلا سنگى را به هوا پرتاب نمائيم مجدداً به كره خاك كه مكان طبيعى اوست برميگردد و در آنجا ساكن مى‏شود. عاملى كه باعث اين حركت مى‏شود عبارت از قوه‏اى است در ذات جسم و تا وقتى‏كه سنگ به مركز كره خاك نرفته اين قوه در او موجود است و ميل دارد سنگ را تا مركز كره زمين ببرد و همين ميل بحركت و رسيدن بمكان طبيعى است كه در او قوه سقوط ايجاد مى‏كند ولى در مركز زمين ديگر اين قوه موجود نيست زيرا آنجا مكان طبيعى اوست و ميل ندارد از آنجا بجاى ديگر حركت نمايد.[5]

3-11-ارتباط طبايع چهار گانه با حمام

همانطور كه گفته شد،مزاجها ي صفرا ،سودا ، خون وبلغم هر كدام داراي خاصيت سردي ،گرمي ،رطوبت وخشكي است .به اين ترتيب كه مزاج صفرا گرم و خشك است ،مزاج سودا سرد وخشك است ،مزاج خون گرم وتر است ومزاج بلغم سرد وتر است .

گرمابه هاي سنتي در قديم، اين چهار عنصر رادرون خود داشت ،همچنين طبيعت هاي مختلف براي مزاجهاي گوناگون در اين حمامها وجود داشت به طور كلي ارتباط وتناسب بين بدن انسان وگرما به هاي سنتي وقديمي وجود داشت .

به اين صورت كه حمامهاي قديم چهار قسمت تودر تو داشت ،قسمت اول رختكن با حالت سرد وخشك ، قسمت دوم محل دستشويي و نوره وحجامت وحوض آب سرد با حالت سرد وتر.قسمت سوم براي غسل وشستشو با خزينه آب گرم وحوضچه هايي براي نظافت وقسمت چهارم ،با حالت گرم وخشك (حمام سونا )براي عرق كردن وگرم شدن وبعضي معالجات پزشكي كه اين چهار حالت بر اساس چهار طبع ومزاج انسان بنا شده است .[6]

امام رضا عليه السلام در رساله ارزشمند خود رساله ذهبيه، تناسب بدن انسان باحمام ها را اين طور بيان ميكند :آگاه باش كه ساختارحمام شبيه ساختار  بدن انسان است .حمام، چهار خانه (چهار مرحله )دارد و مانند طبايع اربعه (طبيعت هاي چهار گانه )است .

منزلگاه نخست :سرد وخشك (جايي كه لباس را از تن بيرون مي آورند يا همان رختكن )منزلگاه دوم سرد و تر (مسير رفتن به جاي گرم وتر حمام ). منزلگاه سوم گرم وتر (مثل حمام وخزينه )منزلگاه چهارم گرم وخشك  (مثل تون حمام ) .[7]

اين نوع از حمام ها ميتوانند بدن انسان رابه تعادل ببرند .بيماري هاي بسياري  را درمان كننداز جمله بيماري افسردگي و دردهاي مفاصل و حتي بيماري آسم را مي توان درمان كرد به خصوص كساني كه بيماريشان از بلغم زياد باشد .امام زضا عليه السلام در اين رابطه مي فرمايند :"دواي بلغم حمام است ".[8]زيرا بلغم، از سردي ورطوبت زياد است وگرمي حمام ميتواند آن را متعادل كند .

ايشان در جاي ديگر به اين نكته حياتي توجه نموده و لزوم استحمام را خواه سرد وخواه گرم حكيمانه بيان ميكند. امام عليه السلام ،حمام گرم را براي نظافت وحمام سرد را بخاطر طراوت ونشاط، مقرر فرموده است .و رعايت فصول را نيز در اين دو استحمام، خاطر نشان ميكند آنجا كه ميفرمايد:

سود حمام سود بزرگيست . حمام در بدن انسان اعتدال بوجود مي آورد ،چرك ها را از بدن فرو ميريزد و اعصاب وعروق را گرم مي كند وبه اعضاي بدن نيرو مي بخشد و فضولات را از بين ميبرد و پوست بدن را از عفونت مي شويد .[9]

حمام به علت خاصيت گرمي و رطوبتي كه دارد،باعث نرم شدن رگهاي خوني مي شود، زيرا كه امروزه يكي از مشكلات سخت شدن عصب است و حمام رگهاي خوني را نرم مي كند . گرمي حمام ،خون را آب مي كند و چه بسا رسوبي كه روي ديواره رگ است آب مينمايد. همچنين باعث مي شود چربي و مواد زائد از بدن خارج شود ،در نتيجه خون آب مي شود و لخته ها كه آب شد خون به راحتي به اعضاي بزرگ بدن يعني  دست و پا مي رسد و باعث تقويت و ترميم آن مي شود .[10]بنابراين حمامي مي تواند مزاج را به حالت تعادل ببردوباعث سلامتي شود كه ساختمان آن بر اساس چهار مزاج گرم ،سرد،تروخشك بنا شده باشد . ودر غير اين صورت نمي تواند درمان كننده باشد.



[1].ناصري. محسن.طب سنتي سينا.ص34

[2] . نفيسي .طب سنتي ايران .ص..38

[3]. گيلاني.ولي.سته ضروريه.چ.اول.نشرالمعي.بي جا .1391بي نا ص.21

[4]. جرجاني.اسماعيل.خفي علايي.نشر اطلاعات.چ. اول.تهران.1369 .ص.18

[5] همان .ص.42. 

[6].بي آزار شيرازي ج1-ص 36 و37

[7].امام رضا عليه السلام 60.ص

[8] . طب الرضا .ص.123

[9] امام رضا عليه السلام -18 -1384

[10].ارشادات الرسول المصطفي في الصحه و طول العمر ..عباس تبريزيان.ج 4.ص202